عکسهای رهبری
نشست سیاسی و بصیرتی با سردار ابو حمزه فرمانده کل سپاه پاسداران استان همدان
آفات انقلاب اسلامی از منظر شهید مطهری ج24 مجموعه آثار شهید مطهری:
1) نفوذ اندیشه های بیگانگان که نشأت گرفته از فرهنگ غرب است و یا نشأت گرفته از متحجرین است
2) تجددگرائی افراطی(غرق شدن در افکار و اندیشه های غرب)
3) نا تمام گذاشتن انقلاب
4) رخنه فرصت طلبان(مانند فتنه 88 و تبلور حماسه عظیم 9دی مقابله با فرصت طلبان است)
5) ابهام در طرحهای آینده
6) تغییر دادن اندیشه ها و ابهام در نیت ها
سوالات طلاب از سردار ابو حمزه:
1) برای حضور در جبهه مقاوت به چه چیزی نیاز است و اگر کسی نظامی نبود چطور میتواند در جبهه مقاوت حضور پیدا کند؟
پ:داشتن آمادگیهای جسمی، روحی،فکری،داوطلب بودن فرد، رضایت خانواده،نظامی بودن یا بسیجی بودن
2) با توجه به اینکه در جبهه اصولگرایان برای انتخابات آتی ریاست جمهوری کاندیدهای چشم گیری وجود ندارد انتخابات ریاست جمهوری را چطور ارزیابی میکنید؟
پاسخ: در جبهه اصلاح طلبان آقایان: روحانی،عارف،ظریف،جهانگیری حضور خواهند داشت و در جبهه انقلاب آقایان: قالیباف،جلیلی،ضرغامی و فتاح حضور خواهند داشت. اگر مقایسه ای بین این دو دسته از کاندیداها بکنید خواهید دانست که جبهه انقلاب بر خلاف جبهه اصلاح طلبان نیروهائی اصلح و شایسته همچون آقای قالیباف و دیگر دوستان دارند..ایشان چندین سال در جنگ فرمانده لشگر بودند،قائم مقام فرمانده نیروی مقاومت بسیج،فرمانده قرارگاه خاتم الأنبیاء و فرماندهی کل نیروهای انتظامی و… بودندهیچ کدام از کاندیداهای دو جناح همچنین مسئولیتهائی نداشته اند…پس تفاوت دو جبهه کاملا مشهود است
3) علت خرید سلاح بیش از حد نیاز توسط عربستان چیست؟
پ:عربستان، کویت،اردن همه سلاحهای بیش از حد نیاز خریداری کرده اند که این مسئله چند علت خواهد داشت:
1)این کشورها نفت صادر میکنند و در قبال پول نفت خود سلاح تهیه میکنند2) راه اندازی موج شیعه هراسی وسپاه هراسی توسط آمریکا و صهیونیسم عاملی شده است تا به این کشورها سلاح های بنجل خود را تحمیل کنند3)برای تأمین امنیت اسرائیل و مقابله با انقلاب اسلامی
تصمیم گیرنده در آمریکا لابی های صهیونیسم هستند نه خود آمریکا،اوباما یا جان کری یا …
4) مشکل اساسی جامعه ما که دولت توان حل آن را ندارد چیست؟
پ:اشتغال، ازدواج،مسکن،معیشت..ما در کشور 5 میلیون دختر و 5 میلیون پسر در شرف ازدواج داریم که بنا بر آمار رسمی 3 میلیون و آمار غیر رسمی 6 میلیون بیکار داریم…حقوق شهروندی و بهره برداری از آن بازی است که برای سرگرم کردن مردم تبلیغ میشود.اگر دولت قرار است کاری بکند باید این مشکلات را حل کند و الا حقوق شهروندی و…همه بازی و سرگرمی و گول زدن مردم است.
5) راهکار پیروزی نهائی در سوریه و عراق چیست؟
پ: جنگ ما در عراق و سوریه جنگ فرسایشی است در سوریه مسئول جبهه النصره پسر عموی بشار اسد است و یا در موصل که همه اهل سنت اند و وابستگی به داعش دارند.راهکار این جنگ با توجه به فرسایشی بودنش تشکیل دولت ائتلافی است و یا اینکه تاحدودی از لحاظ سیاسی همراهی وجود داشته باشد.
6) آیا بصیرت دادن به مردم و تجمع در خیابانها برای اعتراض و مخالفت با دولت کار درستی است؟
پ:با تجمع مردم در خیابانها مخالف هستیم. مقام معظم رهبری فرمودند: انتقاد بکنید اما انتقاد سازنده. به این معنا که نقاط قوت را بگوئید،نقاط ضعف را بگوئید و راهکار برای نقاط ضعف بیان کنید.از طرفی از دیدگاه مقام معظم رهبری بزرگترین جهاد تبیین است که در آن سه شرط صراحت،صداقت و شجاعت باید رعایت شود.
7) ما به عنوان یک زن چطور میتوانیم در خصوص منویات مقام معظم رهبری مهم ترین کار را انجام بدهیم و اساسا مهم ترین کار درخصوص این منویات چیست؟
پ:اساسی ترین کار عمل به دستورات رهبری معظم است. شما را ارجاع میدهم به سخنان گوهر بار حضرت امام خمینی (ره) که فرمودند: انسان تا خودش ساخته نشود دیگران ساخته نمیشوند و تا دیگران ساخته نشوند جامعه ساخته نمیشود.
8) چرا آمریکا به اسرائیل نیازمند است؟
پ: به چند دلیل: 1) بزرگترین مرکز فیلم سازی (هالیوود )در دست اسرائیل است2)بزرگترین مرکز تولید سلاح در دست اسرائیل است3) بزرگترین مافیهای مواد مخدر در دست اسرائیل است و سمبل صهیونیسم همان اسرائیل است.
9) ویژگیهائی که یک رئیس جمهور باید داشته باشد چیست و آیا ما رئیس جمهوری تا به حال با آن خصوصیات داشتیم:
پ: مهم ترین ویژگی برای یک رئیس جمهور این است که انقلابی باشد،انقلابی بیندیشد و انقلابی عمل کند..ما از پیروزی انقلاب تا کنون رئیس جمهوری با این ویژگی ها بجز مقام معظم رهبری نداشته ایم. این را از سخنان سران کشورهائی که با ایشان دیدار داشتند به صراحت میتوان فهمید.پوتین رئیس جمهور روسیه گفت: رهبری انقلاب دروغ نمیگوید،عالم به مسائل سیاسی است و حرفهای ایشان در دنیا اثر گذار بوده و پیش بینی های ایشان همیشه صحیح بوده است.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
95/9/30 حوزه علمیه معصومیه نهاوند
به نام خدا بسم الله مشکل گشا بسم الله
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدا هیچ کس نبود
دختری بود به نام ماه پیشونی
ماه پیشونی خیلی خوشگل بود… صورت زیبای او مثل قرص قمر می درخشید موهاشو که شونه میکرد اشرفی دونه دونه از موهاش میریخت وقتی ناراحت بود وگریه میکرد از چشماش مرواریدهای دونه دونه میبارید.
بابای ماه پیشونی خار کن بود و هر روز برای به دست آوردن یه لقمه نان به صحرا میرفت و با تیشه نیم تیزش خارها رو از زمین میکند. اون خارهای کنده شده را با هزار زحمت برای فروش به بازار میبرد..
ماه پیشونی بابا و مامانشو خیلی دوست داشت…
یک روزی از روزای گرم تابستان ماه پیشونی زیر سایه درخت نشسته بود و موهای زیباشو شونه میزد که چشم پسر پادشاه به اون افتاد..پسر پادشاه هرروز بعد از ظهر روی پشت بام قدم میزد. پسر پادشاه یک دل نه صد دل عاشق ماه پیشونی شد..تصمیم گرفت با پدرش برای خواستگاری ماه پیشونی برن…
ماه پیشونی دختر عموئی داشت که هنوز ازدواج نکرده بود.قیافه زشت و وحشتناکی داشت..کسی دوست نداشت به خواستگاریش بره..مادر این دختر زشت خیلی از این قضیه رنج میبرد..وقتی که شنید ماه پیشونی میخواد با پسر پادشاه ازدواج کنه تصمیم گرفت که ماه پیشونی رو بکشه ودر عوض دختر خودش رو به عقد پسر پادشاه در بیاره…
خلاصه جشن ازدواج ماه پیشونی و پسر پادشاه از راه رسید…دختر زیبا روی رو سوار بر اسب سفید مراد کردند….زن عموی و دختر عموی ماه پیشونی همراه او بودند تا اونو به خانه پسر پادشاه ببرند…
زن عمو، ماه پیشونی رو از بیراهه میبرد تا سر فرصت نقشه خودشو عملی کنه…ماه پیشونی به زن عمو گفت: زن عمو جون خیلی تشنمه برام آب بیارین…زن عمو که جنسش شیشه خورده قاطی داشت گفت: باید یک چشمتو بدی تا برای تو یک لیوان آب بیارم.یک چشم ماه پیشونی رو در آورد و یه لیوان آب به ماه پیشونی داد… راه خیلی دور و دراز شده بود…شدت گرما به حدی بود که ماه پیشونی از تشنگی طاقت نیاورد و دوباره از زن عمو خواست که آب براش بیاره… زن عمو دوباره گفت: آب به چِشمِه باید یک چشمتو بدی تا برای تو آب بیارم…چشم دوم ماه پیشونی رو از حدقه در آورد و یک لیوان دیگه بهش آب داد…دخترک بیچاره بدون چشم رو از اسب سفید مراد پائین آوردند و در ناکجا آبادی که معلوم نبود کجای کره جغرافیا بود رهاش کردند…
چشمهای زیبای ماه پیشونی رو زن عمو به جای چشم های دخترش گذاشت …لباس زیبای عروس رو برتن دختر زشت خود پوشاند و سوار بر اسب مراد… تاخت و تاخت و تاخت تا اونو به سمت خونه پادشاه برد..
ماه پیشونی تک و تنها در اون صحرا مونده بود و کسی رو نداشت..تا اینکه فردای آن روز پدر ماه پیشونی که از قضیه دخترش بی اطلاع بود برای کندن خار به صحرا رفت..دختری رو دید که چشمهای زیباش از حدقه بیرون اومده و توانی نداره.دختر رو با خودش به خونه برد…مادر ماه پیشونی که نمیدونست این دخترک کور و نابینا دختر خودشه اونو به حموم (عمومی) برد تا خون آبه های سر و صورت اونو براش بشوره…
در حموم دختری رو دید که چشمهای زیبائی مثل دخترش ماه پیشونی داشت. دنبال خونه دختر رفت و رفت و رفت تا اینکه به خونه پادشاه رسید..درخونه پادشاه خبری از ماه پیشونی نبود…دختری زشت با چشمانی زیبا که تاج ملکه را بر سرش گذاشته بود در اون حوالی قدم میزد…باخودش گفت : پس دختر من ماه پیشونی کجاست؟
پسر پادشاه که عاشق ماه پیشونی بود فهمید این دختری که با چشمان زیبا و صورت زشت اینجا در خونه اون قدم میزنه همان ماه پیشونی نیست..
در به در به دنبال ماه پیشونی بود..همه جا را برای پیدا کردن ماه پیشونی زیر پا زد تا اینکه یه روزی از روزا بالای پشت بام مشغول قدم زدن بود که دختر نابینائی رو در خانه خارکن دید که اشرفی دونه دونه از موهای زیباش میریخت ، وقتی راه میرفت خاک زیر پاش به زر تبدیل میشد..خوب که نگاهش کرد فهمید همون ماه پیشونیه…
اومد در خونه خار کن و داستان دختر نابینا رو پرسید…
ماه پیشونی بیچاره با پادرمیونی پسر پادشاه دوباره چشمهای خودشو بدست آورد .پسر پادشاه زن عمو و دختر زشت رو رو به خاطر ظلمی که در حق ماه پیشونی کرده بودند زندانی کرد..
قصه ما به سر رسید…کلاغه به خونش نرسید..
ماه_پیشونی
قصه_شب_یلدا
امام على عليه السلام:
لِلّهِ دَرُّ الحَسَدِ ما اَعدَلَهُ! بَداَ بِصاحِبِهِ فَقَتلَهُ؛
آفرين بر حسادت! چه عدالت پيشه است! پيش از همه صاحب خود را مى كشد.
(شرح نهج البلاغه، ج1، ص316)
نویسنده: کوثرنهاوند(مهاجر الی الله بِشِهاب قَبَس)
چرا جوجه را آخر پائیز میشمارند؟
جوجههای طبیعی در فصل بهار سر از تخم درمیآورند تا بزرگ شوند و به پاییز برسند، بسیاری از آنها دچار آسیبهای گوناگون میشوند و از میان میروند و چه بسا که شمار اندکی از آنها که همه پیشامدها را از سر بگذرانند، به پاییز میرسند و در شماره میآیند و حساب میشوند.
بنابراین، مصداق این مثل، جایی است که یافتهها و بهرهها را زمانی باید قطعی و مسلّم دانست که از گذر آزمونها و رویدادها گذشته و ثبات و دوام خود را نشان داده باشند.
به عبارت دیگر، خردمند کسی است که به نتیجهٔ آنی کارش یا کاری فریفته نشود و پایان کار را بنگرد. در این خصوص حضرت جلالالدّین مولوی گفته است:
هر که اوّل بین بُود، اَعْما بُوَد
هر که آخر بین، چه بامعنا بُوَد
خود همین بیت نیز به صورت مَثَل درآمده است. این مثل هم مشابه مَثَل «جوجه را آخر پاییز میشمارند» است. در خصوص پیدایی این مثل، مولوی در داستانی میگوید:
«مردی شتابان به دکاّن زرگری رفت و گفت: ترازو بده تا زری که دارم وزن کنم. زرگر گفت که غربال ندارم. مرد گفت: ترازو میخواهم، نه غربال! زرگر گفت: جارو در دکاّن موجود نیست!
مرد عصبانی شد و گفت: لودگی بگذار و خود را به کری مَزن! ترازو بده میخواهم زر بسنجم!
زرگر در پاسخ گفت: ای مرد! سخنت را شنیدم و منظورت را فهمیدم، امّا میبینم که تو پیرمردی هستی با دست لرزان و میدانم که چون زر بر ترازو بکشی، به زمین خواهد ریخت و آنگاه از من، جارو طلب خواهی کرد تا آنرا بروبی و غربال خواهی خواست که زر از خاکروبه جدا سازی. من پایان کار تو را از نخست دانستهام:
هر که اوّل بنگرد پایان کار
اندر آخر او نگردد شرمسار
مولانا جلالالدّین مولوی، در جای دیگری میگوید:
مرد آخر بین مبارک بندهای است
و یا اینکه:
چشم آخر بین تواند دید راست
چشم اوّل بین، غرور است و خطاست
و یا این بیت:
به آغاز اگر کار خود ننگری
به فرجام، ناچار، کیفر بری!
نقل از سایت: ایران دات آی آر
……………..
امام على علیه السلام
أعْقَلُ النّاسِ أنْظَرُهُم فی العَواقِبِ
خردمندترین مردم، عاقبت اندیش ترین آنهاست
شرح غرر الحکم : ج2، ص484، ح3367
مدد یا مولا مدد یا مولا
توئی که بهانه تمام خلقتی
نبی رحمتی
توئی که بهار گلشن حقایقی
تو صبح صادقی
روشنائی بخش این دلای عاشقی
تو صبح صادقی
باصدای میثم مطیعی
رسول خدا (ص) در وصیت خویش خطاب به ابوذر فرمودند: ای ابوذر: من لباس زبر و خشن می پوشم و بر روی خاک می نشینم و انگشتان خود را_بعد از صرف غذا_ می لیسم و سوار بر الاغ بدون پالان میشوم و هم ردیف خود، شخص دیگری را نیز سوار می نمایم، هرکس از سنت من روی برگرداند، از من نیست.
همچنین امام صادق (ع) در روایتی فرمود:
رسول خدا (ص) از پوشیدن لباس سیاه رنگ کراهت داشت مگر در سه چیز: عمامه،کفش و عبا
رسول خدا (ص) در روز جمعه برد قرمزش را می پوشیدند و عمامه سحاب را بر سر می گذاشتند.
سنن النبی ص177