یک قاچ معرفت
یک قاچ معرفت
دود غلیظ اسپند و عطر گلاب همه جا را پر کرده است. میزبانان جلسه با آرایشهایی کذایی و لباسهایی مشکی و فاخر درحال رفت و آمد از بین جمعیت هستند. مهمانان جلسه دور تا دور سفرهای بزرگ نشستهاند. کودکان در گوشهای از سفره، هنوز جلسه شروع نشده منتظر پایان جلسهاند. وسط سفره از آجیل مشکلگشای من درآوردی، انواع و اقسام آشها و بستههای نذری و لقمههای جورو واجور پرشده است. آن وسط هندوانهای بزرگ و کارد آشپزخانه پاپیون زده مشکی خودنمایی میکند.جلسه وعظ و نوحه که تمام شد، یکی از میزبانان با زحمت و سختی هندوانه بزرگ را برداشت و باکارد پاپیون زده یکی یکی بین خانمها می چرخاند تا هرکدام چشمها را بسته و حاجت خودرا با زدن کاردی به دل هندوانه از صاحب سفره طلب کنند. و اما نوبت به من رسید، خانم فرمانداربه من گفت :"آداب هندوانه قاچ کردن همینجوری است یا آداب خاصی دارد؟”
هندوانه سنگین را روی زمین گذاشتم و با ابراز ناراحتی از این همه بریز و بپاش و بدعت، گفتم : “خواهران عزیز! اصلا چه کسی گفته است سفره حضرت عباس باید به عظمت و وسعت این همه بدعت باشد؟! چه کسی گفته سفره حضرت عباس باید با انواع و اقسام لقمهها و آشهای مخصوص رنگین بشود و اما سفره حضرت رقیه به یک لقمه نان و پنیر و سبزی ختم بشود؟!!”
مگر اینگونه نیست که امام صادق (ع)فرمودند : “هر که به مومنی لقمه شیرینی دهد خداوند تلخی روز رستاخیز را از او دورمیکند".
خانمهای جلسه با صورتهای بهت زده و متعجب، خوب به حرفهایم گوش میدادند. در این میان خانمی گفت :"من خیلی دوست داشتم اینطور مراسمی برگزار کنم ، اما با این همه تجملات هیچ وقت وسعم نمیرسد که به این با شکوهی سفره بیندازم،خداوند شمارا خیر بدهد که احکام اطعام را اینقدر ساده بیان کردید".
پ.ن:ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ج 2، ص 150
✍مریم قپانوری
#به_قلم_خودم
#روضه_های_حماسی