رهروان عشق

رهروان عشق

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • رهروان عشق

عکسهای رهبری

 

1473911938_1.jpg

گُسل‌ها و تاثیرات آن‌ها بر زمین

13 آبان 1404 توسط مریم قپانوری

گُسَل

نامش که به گوش می‌رسد، ذهن بی‌درنگ به ژرفای زمین می‌لغزد؛ به آن مرزهای ناپیدا که پوسته‌ها در سکوتی پرتنش بر هم می‌لغزند و ناگهان، در لحظه‌ای کوتاه و سهمگین، زمین می‌لرزد. گویی زمین نیز گاه تاب نمی‌آورد و بغض فروخورده‌اش را با لرزشی آشکار فریاد می‌زند.

اما امروز، گسل‌ها تنها در دل زمین نیستند. در زندگی‌های ما نیز ترک‌هایی پدید آمده‌اند؛ شکاف‌هایی که از دل و معنا سر برآورده‌اند. گسل‌هایی که در سکوتِ روزمرگی، در هیاهوی بی‌وقفه‌ی تصویر و صدا، آرام آرام دهان باز کرده‌اند و ما را از ریشه‌هایمان دور ساخته‌اند.

به یاد دارم مادربزرگِ مادرم را؛ زنی که یک قرن با عزت و وقار زیست. روایت می‌کرد که روزی، نخستین‌بار در برابر تلویزیون نشسته بود؛ همان جعبه‌ی جادویی که تازه به خانه‌ها راه یافته بود. وقتی گوینده‌ی خبر بر صفحه ظاهر شد و نگاهش به چهره‌ی او افتاد، با شرمی عمیق و حیایی بی‌مانند، بی‌درنگ برخاست، به اتاق رفت، چادر مشکی‌اش را بر سر انداخت و دوباره با وقاری تمام، در برابر تلویزیون نشست. یا آن‌گاه که نخستین‌بار سوار بر خودرو شد، کفش‌هایش را از پا درآورد تا مبادا درون آن وسیله‌ی نوظهور را بی‌احترامی کند یا گردی از غفلت بر آن بنشیند.

چه شد که آن حیا، آن احترامِ بی‌کلام، جای خود را به بی‌پروایی داد؟ امروز، به جای آن شرمِ نجیبانه، کلیپ‌ها و استوری‌هایی نشسته‌اند که بی‌پرده‌گی را عادی می‌نمایانند و بی‌عفتی را به نام آزادی بزک می‌کنند. گویی گسل‌ها نه‌تنها در زمین‌اند، در جانِ فرهنگ ما نیز رخنه کرده‌اند و با هر لرزش، بخشی از حرمت و حیای دیرینه را فرو می‌ریزد.

ما بر گسل‌های خاموشی ایستاده‌ایم؛ گسل‌هایی که اگر به وقت، ترمیم نشوند، دل‌ها را نیز خواهند لرزاند.
#به_قلم_خودم
#نقد
✍🏻مریم قپانوری

1762276991img_20251104_205047_224.jpg

 نظر دهید »

چگونه امام امت با مردم سخن می‌گوید

11 آبان 1404 توسط مریم قپانوری

ندای صحیفه

پاسی از شب گذشته است. هندزفری را به گوش می‌چسبانم، صدای صحیفه امام در سکوت اتاق و تاریکی شب، همچون ندایی از اعماق تاریخ، مرا با خود می‌برد. قدم‌هایم آرام و سنگین‌اند، هر واژه‌ای که از دهان امام خمینی (ره) جاری می‌شود، وزنی دارد که بر جانم می‌نشیند.

درس این هفته سنگین بود. آن‌قدر سنگین که معنایش هنوز در جانم ته‌نشین است. بارها شنیده‌ام «دین منهای سیاست»؛ جمله‌ای که در ظاهر آرام است و در باطن، ریشه‌ی دین را نشانه می‌گیرد. به یاد دارم نخستین باری که پس از ایام طلبگی، پا به خانه‌ی یکی از آشنایان گذاشتم، با سیلی از امر و نهی مواجه شدم. اصلی‌ترین کلامشان این بود: «سرت را پایین بینداز، دینداری‌ات را بکن، با سیاست کاری نداشته باش.»

اما امام، با صدایی قاطع و بی‌پرده، پرده از این سخن دل فریب برمی‌دارد. می‌گوید: «آن‌هایی که ندای دین منهای سیاست سر می‌دهند، خواسته یا ناخواسته، مقام امامت و ولایت را تکذیب می‌کنند.» این همان اسلام آمریکایی است؛ اسلامی که نماز را می‌پذیرد، اما فریاد را نه. اسلامی که سجاده را می‌خواهد، اما سنگر را نه. اسلامی که با آمریکا و استکبار جهانی کاری ندارد، در برابر ظلم سکوت می‌کند و در برابر حق، بی‌تفاوت می‌ماند.

امام می‌گوید:” همه‌ی احکام ما با سیاست درآمیخته‌اند؛ از اذان که ندای توحید است تا نماز که رو به قبله‌ی وحدت است، حتی احکام تخلی که نظم و طهارت جامعه را رقم می‌زند. دین، بی‌سیاست، کالبدی بی‌روح است. امامت، بی‌میدان، مفهومی تهی است.

و اما مگر نه اینکه صدیقه‌ی طاهره، فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌علیها)، جان بر سر سیاست نهاد؟ مگر نه اینکه در دفاع از ولایت، در کوچه‌های مدینه، قامتش شکست تا دین با سیاست بماند؟ مگر نه اینکه خون علی(ع)، صبر حسن(ع) و قیام حسین(ع)، همه در مسیر سیاست بود تا حقیقت دین زنده بماند؟

پس ما نیز، اگر پیرو آن راهیم، باید بدانیم که دینداری بی‌فریاد، بی‌موضع، بی‌میدان، دینداری نیست. باید بدانیم که هر سجده‌ای، باید با بصیرت باشد و هر دعایی، با مسئولیت.

در پایان، در دل شب، هم‌نوا با امام امت، با یاد فاطمه(س) و خون شهیدان جان برکف، با تمام وجودم فریاد می‌زنم:

مرگ بر آمریکا
مرگ بر استکبار
مرگ بر اسرائیل
#به_قلم_خودم
#نقد
✍🏻مریم قپانوری

1762100679img_20251102_195004_731.jpg

 نظر دهید »

چگونه به ریسمان الهی چنگ بزنیم

10 آبان 1404 توسط مریم قپانوری

وِردی عظیم در سیاهی شب

چه شب‌ها و روزهایی که از جانم گذشتند و هنوز ردّشان بر استخوان‌هایم مانده است. روزگاری که نبودش، نبودِ همه‌چیز بود. من ماندم و تنهایی، من ماندم و سکوتی که دیوارها را به نظاره می‌نشست. شب‌ها را بیدار می‌ماندم، با چشمانی خسته و دلی بی‌قرار، در انتظار صدا و نورحضورش و چون می‌آمد، گویی خورشید از پشت ابرهای سنگینِ اندوه سر برمی‌کشید و بر دل تاریکم نور می‌پاشید.

اما پیش از آن، شب‌هایم پر از اضطراب بود. تب‌های بی‌امان کودکان، گریه‌های بی‌پایان، در زدن‌های نیمه‌شب، خاموشی‌های ممتد، سرمای استخوان‌سوز زمستان و گرمای خفه‌کننده‌ی تابستان، باران‌هایی که سقف خانه را می‌کوبیدند و ناودان‌هایی که از برگ‌های خشک همسایه پر شده بودند و آب را به اتاق بالایی می‌ریختند. شبی که باد، شیشه‌ی خانه را با خشم نشانه گرفت، شبی که صدای جنگ و پدافند، خواب را از چشمانمان ربود، شبی که زمین شش‌بار لرزید و دل‌ها را لرزاند.

هفت سال تنهایی، هفت سالی که هر روزش به اندازه‌ی یک سال سنگینی می‌کرد. چه صبری داشتم من! چه کوهی بودم من! شبی را به یاد دارم که کودکانم از تب می‌سوختند و من با دستانی لرزان، پیشانی‌شان را لمس می‌کردم، پرستاری که تا سپیده‌دم بیدار ماند. شبی که دخترم دستش شکست و من با دلِ پاره‌پاره، دردش را در آغوش گرفتم. شبی که نوزاد کولیکی‌ام تا صبح گریست و من با چشمانی بی‌خواب، در آغوشش تاب می‌خوردم.

شبی دیگر که عقرب نیشم زد و تب و درد، تنم را لرزاند تا او آمد. شبی که دختر بزرگم، گوشی را برداشت و به همسایه زنگ زد، شاید پناهی، شاید نوری، اما پاسخی نیامد. شبی که مهمانی‌ها بی‌او برپا بود و من در میان خنده‌ها، غایب بودم. شبی که بارداری و تهوع، ضعف و فرزندی کوچک، مرا در حصار درد و بی‌کسی فرو برد.

در همه‌ی آن شب‌ها، تنها تو بودی، ای خدای بی‌همتا. تو بودی که در تاریکی دستم را گرفتی، تو بودی که در دل طوفان، پناه من شدی. تو بودی که در سکوت شب، ذکر “وَاللهُ خَیرٌ حافِظاً وَ هُوَ أرحَمُ الرّاحِمین” را در گوش جانم زمزمه کردی. تو بودی که مرا از فروپاشی بازداشتی، که در دلِ شب‌های بی‌پایان، نوری از امید در دلم افروختی.

پس اکنون نیز، ای دستگیر بی‌پایان، دستم را رها مکن. همچون گذشته، در کنارم بمان. در این راهِ پرسنگلاخ، در این شب‌های بی‌انتها، در این روزهای بی‌پناهی، تو باش که من باشم. تو باش که فراموش نکنم، حتی در نبودِ همه، تو هستی و همین بودنِ تو، برای ایستادن کافی‌ست.
#به_قلم_خودم
#رها_نویسی
✍🏻مریم قپانوری

 نظر دهید »

چگونه ایده‌آل زندگی کنیم

09 آبان 1404 توسط مریم قپانوری

ایده‌آل
با خودش می‌گفت چون در سن پایین ازدواج کرده‌ام ایده آل‌های زندگی‌ام را نمی‌دانستم چه هست؟ اصلا چه معیارهای برای ازدواج مهم هست؟ اصلا من آن موقع چون زود ازدواج کرده‌ام اگر عقل الان را داشتم هرگز ازدواج نمی‌کردم.
این گفتگو و شاید گفتگو‌های مشابه این را بارها با گوش خودمان شنیده‌ایم خانمی که ابراز نارضایتی از وضع موجود می‌کند؛ همسرش آنچه که او در ذهن داشته یا دارد نیست؟!
همین‌ افکار در جامعه امروز ما موجب شده که از هر دو ازدواج یکی به طلاق منجر شود
چرا ما همیشه به طرف مقابل فکر می‌کنیم؟! اندکی به خودمان فکر نمی‌کنیم.
مگر نه اینکه آسیه همسر فرعونی بود که خدای ثروت و تکبر بود و ذی الوتاد، چرا با وجود همه‌ی این‌ها از او جدا نشد ماند و ایستاد و یکی از چهار زن برتر بهشت شد.

جعده با اینکه زن یک امام بودند؛امامی که عصمت داشته و دارای سجایای اخلاقی، خانوادگی و عرفانی و.. بودند اما این زن به همسر وفادار نماند و او را مسموم و به شهادت رساند.

خدیجه (س)در کنار پیامبر (ص)،که ثروت و مکنت و خانواده آن چنانی نداشت، آنچنان رشد و تعالی می‌یابد و به درجات معنوی بالا می‌رسد که خودش از زنان بهشتی و مادر حضرت زهرا (س) است.

مریم دختر عمران همان بانوی پاکدامنی که دامنش به حیا و عفت آراسته بود، او نیز از قدیسه‌‌ها و زنان برتر بهشتی است.
این‌ها افسانه نیستند که در آن مناقشه شود، این‌ها واقعیتی است که ما نمی‌خواهیم درک کنیم.

اگر دنیا به وفقمان نیست خودمان باید فکر کنیم در کجای تاریخ ایستاده‌ایم. باید خودمان را تغییر بدهیم. این ما هستیم که زندگی‌مان را می‌سازیم آخرتمان را در بهشت یا دوزخ بنا می‌نهیم. ما را در قبر خودمان می‌خوابانند نه در گور دیگران.
بهتر است با همه‌ی نقش و شرائطی که داریم و خواسته یا ناخواسته پذیرفته‌ایم خودمان را تربیت کنیم و زمینه‌ی تغییر یا تربیت دیگران را از تغییر در خودمان ایجاد کنیم.
#نقد
#به_قلم_خودم
#رها_نویسی
✍🏻مریم قپانوری

 نظر دهید »

فاطمه‌ای دیگر

09 آبان 1404 توسط مریم قپانوری

فاطمه‌ای دیگر

هنوز آبی که بر خاک تازه‌ی مزارش ریخته بودیم، در دل زمین فرو نرفته بود که زمزمه‌ها آغاز شد: «پدرت تنهاست، باید فکری به حال تنهایی‌اش بکنید.» گویی غم از دست دادن مادر، آن ستون بی‌صدای خانه، هنوز در جانمان جا خوش نکرده بود که بار دیگری بر دوشمان نهاده شد. خانه بی‌مادر، سکوتش سنگین‌تر از سنگ، دیوارهایش سردتر از زمستان و ما خواهران و برادران بی‌پناه در میان رنج‌هایی بی‌‌حاصل برای شفایش و بی‌پناه‌تر از همیشه.

یک سال و اندی گذشت. من، در همان خانه‌ی خاموش، هم مادر بودم، هم طلبه‌ی در حال تحصیل و هم معلم. شب‌ها با کتاب و اشک، روزها با مسئولیت و صبر سپری می‌شد. پیشنهادها می‌آمدند؛ ازدواج، رفتن و رها کردن وضع موجود. اما چگونه می‌شد دل کند از خواهران و برادرانی که هنوز بوی آغوش مادر را در خواب می‌جستند؟

روز موعود رسید. با دلی شکسته و چشمانی خیس، به خانه‌اش رفتیم. پا بر دل گذاشتیم و یاد مادر را در جانمان زنده نگه داشتیم. او آمد. زنی که باید دوستش می‌داشتیم، احترامش می‌کردیم و در ظاهر، او را «مادر» می‌نامیدیم. اما دل، دل بود. با دست‌پخت‌های نیم‌سوخته‌اش انس گرفتیم، با همه‌ی کاستی‌ها و کمی‌ها و با تلاشش برای پر کردن جای خالی کسی که جایگزین نداشت.

در آن روزها، کسی به خانه‌مان نمی‌آمد. نه از ترس ما، که از ترس دیدن حقیقتی که در چشمانمان موج می‌زد. شب‌های جمعه، بی‌پدر، به مزار مادر می‌رفتیم. اشک می‌ریختیم و در دل خود را شماتت می‌کردیم؛ چرا آن‌قدر که باید، مراقب دل و حال مادر نبودیم؟ سهم ما از زندگی شد دنیایی پر از حسرت، پر از خاطراتی که دیگر تکرار نمی‌شدند.

اکنون ایام فاطمیه است. خانه‌ی علی (ع) نیز بی‌مادر است. من می‌دانم زینب (س) و برادرانش چه می‌کشند. بیشتر از همه، دل مولا بی‌قرار فاطمه (س) است. فاطمه‌ای که با رفتنش تمام دنیا را با خود برد.

مادرم فاطمه، تو که رفتی، آسمان بی‌ستاره شد، ما بی‌پناه و دل‌ها بی‌قرار. ای وای از دنیای بعد از تو.

ام‌البنین آمد. زنی که جای مادر را پر کرد. او، با تمام جان و با تمام ایمان، پسرانش را فدای فرزندان زهرا (س)کرد. حقیقتاً فاطمه‌ای دیگر بود؛ بی‌کم و کاست، همسر، مادرِ مادران، پناهِ یتیمان و چراغی در شب‌های تار خانه‌ی بی‌ مادر.
#به_قلم_خودم
#رها_نویسی
✍🏻مریم قپانوری

1761909022img_20251031_143853_570.jpg

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 186
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

موضوعات

  • همه
  • احکام نو پدید
  • اخبار
  • به سوی ظهور
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • حجاب و عفاف
  • درباره مدیر
  • دفاع مقدس
  • دلنوشته ها
  • دینی
  • دینی،سیاسی
  • دینی،مذهبی،سیاسی
  • روز مادر
  • سواد رسانه ای
  • سیاسی
  • سیاسی
  • سیاسی،دینی
  • عکس نوشته
  • عکس نوشته ها
  • مذهبی،دینی
  • نسیم خدا
  • نوروز 96

آیتم ها

  • مدیریت اقتصادی در خانه
  • چراغ علاء الدین
  • چگونه نام و یاد اهل بیت (ع)را زنده نگه داربم؟
  • تب واکسن،بغض شهادت
  • حقوق والدین بر فرزندان
  • آنچه که از پدر به ما به ارث رسیده است
  • راه رسیدن به خدا
  • رقص عقربه‌ها در بلندترین شب
  • یلدای پرتقالی
  • چگونه یلدایی متفاوت برگزار کنیم؟
  • متن تبریک ویژه شب یلدا
  • خیاط زندگی
  • نازپرورده و خود شیفته
  • راهکارهای داشتن زندگی بهتر
  • چگونه یلدایی خاص برگزار کنیم؟
  • راهکارهای ساده زیستی در زندگی
  • چگونه قدردان زحمات دیگران باشیم؟
  • چگونه با فرزند خوانده خود رفتار کنیم؟
  • نجوای عروس با مادرشوهر
  • باران اشک بر زمین بی‌تاب

کاربران آنلاین

  • زفاک
  • سمیه کیکاوسی

ساعت

ساعت فلش

کد موس یا ضامن آهو

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس