مصحف عبور.
مصحف عبور
ظاهرش را که نگاه میکنی چند تکه کاغذ نیمهرنگی بیشتر نیست که با یک جلد و منگنه به هم دوخته شده است. باطنش اما حرفها برای گفتن دارد. هزاران امید، آرزو ، تب و تاب در درونش موج میزند.
اشکها در پشت برگههایش جمع شده است. چه داستان راستانهایی در همان گیر منگنهاش نهفته است.
خانمی که مهریهاش را به همسرش بخشیده تا او تعهد محضری برای گرفتن همین چند برگه بدهد.
طلبهی در حال تحصیلی که برای دریافت معافیت تحصیلی چه خواهشها و التماسها که نکرده است تا شاید بتواند همان چند برگه را برای عبورش از مرزهای جنون و دلدادگی بگیرد.
بیمار دیالیزی که پایین برگهی خروج از کشورش را خودش داوطلبانه امضا میکند و حاضر میشود با مرگ دست و پنجه نرم کند و پای در مسیر آزادگان عالم بگذارد. عقلای علوم پزشکی او را دیوانه میخوانند؛حقیقتا گواهی فوت خود را امضا کرده است.
عشق حد و مرز نمیشناسد؛ اُدخُلوها بِسَلام آمنین
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری