جامانده....
جامانده
این حسرت جانکاه بریدست امانم / ای کاش کز این قافله برجای نمانم
من دست به دامان تو گشتم که دگر بار / توفیق وصالت بشود مونس جانم
اما چه کنم در غل و زنجیر گناهم / آزادی از این ورطه نبودست توانم
صد قافله با زینب مضطر شده همراه / جز من که از این قافله محروم بمانم
گردیده روان سیلی از عشاق به سویت / من هم به قدمهای دل خویش روانم
دل پر ز غم و دیده پر از اشک فراقت / بغضم به گلو، آتش حسرت به نهانم
در راه تو هر پیر جوان گشته ولی من / فرتوت و کسالت زده با اینکه جوانم
کشتی نجاتی همه طوفان زده گان را / دنیا زده ام من پی یک لقمه نانم
از جوشش خون تو که در قتلگهت ریخت / من شاهد جوشش به رگ و خون جهانم
هر چند که حج آرزویم بوده ، ولی نیست / جز کرببلا نام دگر ورد زبانم
در دام غمم لیک امیدم به نگاهت / با گوشه چشمی تو ز غم ها برهانم
(راضی) به فراق تو نبودم، ولی افسوس / توفیق نشد تا که خودم را برسانم
((شعری از حجت الاسلام والمسلمین رضا عندلیبی،))