شاخه های بهشتی
شاخههای بهشتی
هوا بس ناجوانمردانه گرم است.صدای خش خش برگهای خشک در رقص باد همنوا با صدای جیرجیرکها سکوت گرم تابستان را در هم میشکند.
فرش جیرجیرک،همه غرورش را امسال نیزبه نمایش گذاشته است. روی دیوار، فضای حیاط و پشت بام،شاخه دوانده و با خوشههای سبز رنگش،دهان هر بیننده ای را آب میاندازد.تک درخت مُو محلمه مان را میگویم.زمین پرشده از حبههای سبزی که کودکان ساعتی قبل آنها را بدون اذن صاحبخانه چیدهاند.
دیگر وقت چیدن خوشههای سبز است،یکی یکی آنها را میچینم و در سبد میگذارم.صدای در حیاط می آید،در راباز میکنم.جلوی در،خانم بارداری است که با عرقی از حیا از ویارش میگوید.خوشههای غوره را در دستانش میگذارم و در را میبندم.صدای در دوباره میآید و اما این بار کودکی است که هر روز به درخت آویزان بود.دستانش را پر از خوشههای غوره میکنم با چشمانی ذوق زده خداحافظی میکند.
ما که از باغ و بوستان همین یک درخت بهمان رسیده است آنرا نذر دوستان می کنیم،آخر میگویند باغ و بوستان مالِ دوستان.به امید آنکه این شاخهها مارا به بهشت برساند.
پیامبر اکرم فرمود:
سخاوت درختی از درختهای بهشت است که شاخههایش بر زمین آویخته است، هر که شاخهای از آن را بگیرد همان شاخه وی را به بهشت میکشاند» .
پ.ن:بحار،ج15،ص221
✍مریم قپانوری
#به_قلم_خودم