رهروان عشق

رهروان عشق

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • رهروان عشق

نبض خون در رگ‌های خاک

13 مهر 1404 توسط مریم قپانوری

نبضِ خون در رگ‌های خاک

یا أیتها النفس المطمئنه، ارجعی الی ربک راضیه مرضیه، فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی

ای سید عزیز، ای پرچمدار شب‌های خون و بیداری، در آرامش باش؛ که آرامش تو، طنین قدم‌های حق در کوچه‌های ظلمت است. هنوز که هنوز است، در میان خرابه‌ها و خاکسترها، نام غزه، فلسطین و لبنان، چون اذان سحر، بر بلندای وجدان جهان طنین‌انداز است.

عطر خاک و آوار، بوی خون شهیدان را در خود دارد و نبض تپنده‌ی حماس و حزب‌الله، خون مقاومت را در رگ‌های بی‌جان این عصر بی‌روح جاری می‌کند. تو در آرامش باش، در کنار جد بی‌کفن‌ات حسین، که ما هنوز ایستاده‌ایم.

ما، فرزندان دیروز روح‌الله، نسل امروز سید علی، با دستانی خالی و دل‌هایی پر، راهت را ادامه خواهیم داد. ما هنوز به آسمان نگاه می‌کنیم، هنوز به خاک تعظیم می‌کنیم، هنوز به حقیقت ایمان داریم حتی اگر جهان، حقیقت را به صلیب کشیده باشد.

تو در آرامش باش، ای سید عزیز که نامت در دل ما حک شده و راهت در خون ما جاری‌ست.
#سوژه_هفتگی
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری

17596766771759670917img_20251005_164638_791.jpg

 نظر دهید »

صدای معلم،نوای قلم

12 مهر 1404 توسط مریم قپانوری

صدای معلم،نوای قلم

هر سال که تابستان می‌رسید، دل من در تب و تاب بازگشت به مدرسه می‌سوخت. تب و تابی که نه از جنس شور تعطیلات بود و نه از طعم سفر و فراغت؛ من از کودکی، عاشق بوی کتاب نو، صدای زنگ مدرسه و نگاه نافذ معلم بودم. مِهر برای من فقط یک ماه نبود، یک وعده بود؛ وعده‌ی بازگشت به جهانی که در آن، حقیقت در کلام معلم جاری بود و هر واژه‌اش، چون وحی منزل، در جانم می‌نشست.

تعطیلات تابستانی برایم درازترین تبعید بود؛ تبعیدی از کلاس، از تخته، از آن نگاه‌های مهربان و گاه سخت‌گیر که مرا می‌ساختند. لحظه‌شماری می‌کردم برای آمدن مهر، برای نشستن دوباره پشت نیمکت، برای شنیدن دوباره صدای معلم که چون نسیم صبحگاهی، ذهنم را بیدار می‌کرد.

و سال‌ها گذشت؛ تا آن روز که در دفتر یک روزنامه فارغ از هیاهوی مدرسه، معلم دوران دبیرستانم را دیدم. همان قامت آشنا، همان برق نگاه و همان وقار کلام. گویی زمان ایستاد و من دوباره دانش‌آموز شدم؛ با دلِ مشتاق، با چشمِ منتظر، با روحی که از دیدنش شعله‌ور شد. آن لحظه، مهر در جانم شکفت؛ نه فقط به خاطر فصل، بلکه به خاطر حضور او که مِهر را معنا می‌کرد.

امروز که قلم در دست دارم، می‌نویسم به مدد راهنمایی‌های معلمانم، به برکت کلامشان، به یاد آن روزهایی که هر جمله‌ی آن‌ها چراغی بود در تاریکی‌های ذهنم. هنوز هم، رای معلم برایم مقدس است؛ هنوز هم، مِهر برایم بوی کلاس دارد، بوی تخته، بوی گچ و بوی دانایی.
#به_قلم_خودم
#بوی_ماه_مهر
✍🏻مریم قپانوری

17596022131759307282img_20251001_113814_284.jpg

1759602212img_20251004_215231_981.jpg

 نظر دهید »

رفیق گام‌به‌گام

12 مهر 1404 توسط مریم قپانوری

رفیق گام‌به‌گام
زندگی خیلی عجیبی داریم هردو متولد 1/1 هستیم با اختلاف یکسال،همیشه در سر بزنگاه‌ها می‌رسید،هر وقت هر کجا گیر می‌کردیم او بی‌هیچ ادعایی می‌آمد. یادم هست زمستان‌های قدیم با آن‌همه برف و بوران مدارس را تعطیل نمی‌کردند حتی مقطع دبستان.برای رفتن به مدرسه هردو چکمه پلاستیکی می‌پوشیدیم من‌که همیشه در حفظ تعادل مشکل داشتم و یک طرف سرم بر اثر زمین خوردن قُلمبه می‌شد، دستم را می‌گرفت با خودش از میان یخ و برف‌های نیمه یخ رد می‌کرد و به مدرسه می‌برد. حافظه‌ی حفظش عالی و راه بلد بود؛ در راه مدرسه تکیه‌‌گاهم بود همیشه در مدرسه و زنگ‌های تفریح می‌آمد و مقنعه‌ی کج و کوله‌ام را مرتب می‌کرد. کتاب‌ها و دفتر‌هایش برایم حکم گام‌به گام داشت خودش نیز معلم همراه.
نمی‌دانید چه لذتی داشت وقتی مسایل ریاضی را از روی کتاب‌های نوشته شده و مطالب دست نویس او حل می‌کردم و با یاد گرفتن جواب‌ها چه نمرات بیستی که نمی‌گرفتم!؟ کنکور رسید راه ما از هم جداشد او ازدواج کرد و من یک عمر برای همیشه در خط طلبگی ماندم. سا‌لها بعد من نیز به جرگه‌ی متاهلین و مادرها پیوستم و او جای مادر نداشته‌ام را در سختی‌های زندگی متاهلی پر کرد.
او کسی نبود جز خواهر بزرگترم منظر
#سوژه_هفتگی
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری
#بوی_ماه_مهر

1759600629img_20251004_212610_384.jpg

17596006301759307282img_20251001_113814_284.jpg

 نظر دهید »

در آستان ربیع الانام

12 مهر 1404 توسط مریم قپانوری

درآستان ربیع الانام

در روزگار پاییز و زمستان، طبیعت آرام آرام به خواب می‌رود؛ درختان، این ستون‌های سبز هستی، برگ‌هایشان را وا می‌نهند،
هویتی که روزی با شکوه و رنگ در جهان می‌درخشید، اکنون عریان، بی‌صدا، بی‌نشان، گویی از هستی بریده‌اند، تنها جرعه‌ای آب، اندکی نور، آن‌ها را از فروپاشی کامل بازمی‌دارد. با تمام وجود مرده‌اند،اما نه برای همیشه؛ زیرا بهار می‌آید و با آمدنش، جان در کالبد خاک می‌دمد؛ درختان دوباره لباس سبز می‌پوشند، هویتشان بازمی‌گردد و پیوندشان با هستی، با نور، با زندگی،
دوباره برقرار می‌شود.

پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
«هرگاه بهار را دیدید، بسیار قیامت را یاد کنید.»
زیرا قیامت نیز چنین است:
روزی که همه چیز عیان می‌شود، پوشیده‌ها آشکار، خاموش‌ها گویا
و مردگان، زنده.

امام عصر (عج)، ربیع‌الأنام است، بهار جان‌ها؛ همان بهاری که دل‌های مرده را زنده می‌کند؛ آمدنش، همچون قیامت است؛ روزی که همه چیز نو می‌شود،باطن‌ها آشکار، حقیقت‌ها بی‌پرده و هر آن‌کس که در خواب غفلت باشد با نسیم حضورش بیدار می‌شود.

در روزگار او، عقل‌ها به کمال می‌رسند؛عقل‌های الهی که حقیقت را بی‌پرده می‌فهمند و با نور ولایت، به ژرفای هستی نظر می‌کنند.

در عصر او، علوم از پرده‌ی احتجاب بیرون می‌آیند و بیست‌وهفت بخش از دانش که تا آن روز در حجاب بوده‌اند بر دل‌های آماده گشوده می‌شود.علم، دیگر نردبان سلوک خواهد بود. ثروت و مکنت، دیگر در انحصار نیست؛ چون باران بهاری، بر همه می‌بارد و زمین، گنج‌های نهفته‌اش را بی‌دریغ عرضه می‌کند؛ فقر نمی‌ماند و کرامت انسانی، در سایه‌ی عدالت او، شکوفا می‌شود.

درختان خشک، دل‌های افسرده،
همه با دم مسیحایی‌اش جان می‌گیرند
و جهان، دوباره به یاد می‌آورد که هستی، بی‌حضور او، فصل سردی‌ست بی‌بهار.
#به_قلم_خودم
#نقد
✍🏻مریم قپانوری

1759545371negar_1758887693262.jpg

 نظر دهید »

الهام یا انکار خویشتن

12 مهر 1404 توسط مریم قپانوری

الهام یا انکار خویشتن
در مسیر زندگی، داشتن الگو نعمتی‌ست. انسان بی‌جهت و بی‌جهت‌نما، چون کشتی بی‌سکان در دریای پرموجِ دنیا، سرگردان است. الگو، چراغی‌ست در تاریکی، نشانه‌ای‌ست از راهی که می‌توان رفت و گاهی تجلی آرمانی‌ست از آنچه باید بود. پیامبر، الگوی حسنه است؛ نه فقط برای مؤمنان، بلکه برای هر انسانی که در جست‌وجوی حقیقت، اخلاق و معناست. او نه فقط راه را نشان داد، بلکه خود راه شد.

اما در این دنیای پرهیاهو، پر از صداهای بلند و تصویرهای پرزرق‌وبرق، گاه انسان به جای یافتن راه خود، در سایه‌ی دیگری گم می‌شود. دنبال کردن کسی، اگر از جنس الهام باشد، رشد می‌آورد؛ اما اگر از جنس حسادت باشد، فرسایش.
وقتی علایق کسی را پی می‌گیری، بی‌آنکه آن علایق از دل تو برخاسته باشند، صرفاً برای اینکه شبیه شوی، یا عقب نمانی، یا دیده شوی، این دیگر تبعیت نیست؛ این انکار خود است.

رقابت، اگر از دل انگیزه و استعداد برخیزد، زیباست. رقابت یعنی من می‌خواهم بهتر شوم، نه اینکه تو را از میدان بیرون کنم. اما حسادت، رقابت را آلوده می‌کند. حسادت یعنی من نمی‌خواهم تو باشی، حتی اگر خودم نباشم.
اگر رقابت است، پس باید با رشد همراه باشد؛ اگر حسادت است، پس نامش را رقابت نگذار.

در نهایت، انسان باید الگو داشته باشد، اما نه اینکه در سایه‌ی دیگری زندگی کند. باید الهام بگیرد، اما راه خود را بیابد. باید رقابت کند، اما با خودش و باید بداند که ارزش هر انسان، در یگانگی اوست، نه در شباهتش با دیگری.
#نقد
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری

1759545426img_20251003_210213_455.jpg

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 22
  • ...
  • 23
  • 24
  • 25
  • ...
  • 49
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

موضوعات

  • همه
  • احکام نو پدید
  • اخبار
  • به سوی ظهور
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • حجاب و عفاف
  • درباره مدیر
  • دفاع مقدس
  • دلنوشته ها
  • دینی
  • دینی،سیاسی
  • دینی،مذهبی،سیاسی
  • روز مادر
  • سواد رسانه ای
  • سیاسی
  • سیاسی
  • سیاسی،دینی
  • عکس نوشته
  • عکس نوشته ها
  • مذهبی،دینی
  • نسیم خدا
  • نوروز 96

آیتم ها

  • راهکارهای ساده زیستی در زندگی
  • چگونه قدردان زحمات دیگران باشیم؟
  • چگونه با فرزند خوانده خود رفتار کنیم؟
  • نجوای عروس با مادرشوهر
  • باران اشک بر زمین بی‌تاب
  • رنج کشیده، به یاد مادران آسمانی
  • زیر نور خورشید
  • راهکارهای حفظ عزت در زندگی مشترک
  • خش‌خش فرصت‌ها
  • غنچه‌های شهادت بر دامان مادر
  • چگونه فرزندانی مسئولیت پذیر تربیت کنیم
  • خش‌خش فرصت‌ها
  • غنچه‌های شهادت بر دامان مادرشهید
  • چگونه به دیدار امام عصر(عج) مشرف شویم؟
  • چگونه معامله‌ای پرسود داشته باشیم؟
  • بی وزنی....
  • چگونه یک مادر و مربی باشیم؟
  • پله پله تا ملاقات خدا
  • غروب غیرت و طلوع بی حیائی
  • لقمه شیرین مورچه‌ها

کاربران آنلاین

  • mahvaaclinic
  • زهرا بانوی ایرانی
  • سمیه کیکاوسی

ساعت

ساعت فلش

کد موس یا ضامن آهو

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس