رهروان عشق

رهروان عشق

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • رهروان عشق

فستیوال بی‌پایان زندگی

10 شهریور 1404 توسط مریم قپانوری

فستیوال بی‌پایان زیبایی

امروز برای کوتاه کردن موی بچه‌ها به آرایشگاه رفتم. اما آنچه دیدم، فراتر از یک سالن زیبایی بود؛ فضایی وسیع با طراحی‌های پرزرق‌وبرق، نورهای خیره‌کننده و صندلی‌هایی که بیشتر به تخت‌های نمایش شباهت داشتند. گویی وارد فستیوالی شده بودم که در آن زیبایی فقط یک حس نبود بلکه یک صنعت بود.

هزینه‌ها سرسام‌آور بودند. از رنگ مو و مش گرفته تا کراتین، کاشت ناخن، لیفت مژه و ده‌ها عنوان سرسام‌آور دیگر که هرکدام تخصصی جداگانه داشتند.

این همه مواد جدید، رنگ‌ها و تکنیک‌ها که هر روز به بازار می‌آیند، آیا واقعاً آزمایش شده‌اند؟ آیا هیچ‌ ضرری برای سلامتی ندارند؟ چرا هر چیزی که مُد می‌شود، بی‌ وقفه اجرا می‌شود، بی‌آنکه کسی بپرسد: «آیا لازم است؟ آیا ایمن است؟»

خانمی را دیدم که با عکس‌های اینستاگرامی در گوشی‌اش آمده بود تا شبیه آن‌ها شود. مدل مو، رنگ پوست، فرم ابرو و حتی حالت چهره‌اش باید مطابق تصویری باشد که در فضای مجازی دیده بود. گویی زیبایی واقعی‌اش کافی نبود و حالا باید خودش را با فیلترها و ترندها تطبیق می‌داد. نگاهش پر از انتظار بود، اما در عمق چشمانش، تردیدی پنهان بود.

فقط خدا می‌داند تا کجا قرار است این فستیوال ادامه یابد؟ چرا یک زن باید دو روز کامل از زندگی‌اش را صرف نشستن زیر دست آرایشگرها کند؟ مگر عمر ارزش ندارد؟ مگر زمان محدود نیست؟ اصلاً ما برای چه به این دنیا آمده‌ایم؟

در این میان آنچه که از همه بیشتر آزارم می‌دهد اختلاف طبقاتی است؛ برخی افراد حتی لقمه‌ای نان برای خوردن ندارند، اما برخی دیگر بی‌دغدغه هزینه‌های هنگفتی را صرف زیبایی می‌کنند.

زیبایی که روزی نشانه‌ای از طراوت درونی بود، امروز به پروژه‌ای پیچیده و پرهزینه تبدیل شده است و ما بی‌آنکه بدانیم خواسته و یا ناخواسته در مسابقه‌ای بی‌پایان سوق داده می‌شویم؛ مسابقه‌ای که نه مقصد دارد و نه معنا، فقط مصرف‌گرایی است و رقابت تنگاتنگ.

#به_قلم_خودم

1756682348copilot_20250831_140625.jpg

 نظر دهید »

قند شیرین حیا

10 شهریور 1404 توسط مریم قپانوری

قند شیرین حیا

در دل کوچه‌ای قدیمی در روستایی دور افتاده با دیوارهایی که هنوز بوی کاهگل می‌دادند، دختری زندگی می‌کرد به نام عمه زیور . دختری با چادری ساده و گُل‌گُلی و حیایی که مثل سایه‌ی درخت توت در حیاطشان، آرام و خنک بود.

سال‌ها خواستگار می‌آمد و می‌رفت. هر بار، ننه‌بابا با امیدی تازه چای می‌ریخت، اما عمه زیور با لبخند و سکوتی سنگین، پاسخ را در نگاهش پنهان می‌کرد. دلش پیش کسی بود که هیچ‌وقت حرفی از دل نزده بود؛ پسر همسایه. همان که هر صبح با اَستر و گاری از کنار خانه رد می‌شد و با صدایی آرام به ننه‌بابا سلام می‌داد.

وقتی بالاخره پسر همسایه با مادرش آمد خواستگاری، عمه زیور نه چیزی گفت، نه چیزی پرسید. فقط وقتی چای را آورد، یک حبه قند را آرام در استکان چای پسر همسایه انداخت. هیچ‌کس چیزی نگفت، اما همه فهمیدند. آن قند، شیرینی رضایت بود. آن حرکت، زبان حیا بود.

در گذشته حیا همچون برگ گُلی لطیف بود که زیبایی رفتار را دوچندان می‌کرد. دختران با نگاه و سکوت‌های معنا‌دار احساساتشان را منتقل می‌کردند.
امروز هم حیا در جرات و جسارت‌های انتخاب وجود دارد اما آن لطافت‌های پنهان را کمتر دارد.
چای با قند در قصه‌ی عمه زیور،فقط یک نوشیدنی نبود، نمادی از غنچه‌ی عشق بود که در سکوت شکوفا شده بود.

بیایید این نماد را حفظ کنیم و هر بار که چای می‌نوشیم یادمان باشد که حیا شیرین‌ترین طعم زندگی است.
#نقد
#به_قلم_خودم
#چالش_هفتگی
پ.ن:این داستان واقعی است.

17566821311756635137k_pic_bed2e0d5-ef09-45f6-ba79-77bd7a1482.jpg

 نظر دهید »

معجون شفا.

09 شهریور 1404 توسط مریم قپانوری

معجون شفا

در دل این تصویر، چای این نوشیدنی گرم و آرام‌بخش، معجونی است از آرامش، شفا و خاطره. بخار لطیف چای که از لیوان شیشه‌ای بالا می‌رود، گویی خستگی روز را با خود می‌برد. چای، این دم‌نوش ساده اما عمیق، گاهی پس از یک روز پرمشغله، همچون مرهمی بر تن خسته‌ام می‌نشیند؛ گاهی برای هضم غذا، گاهی برای بیداری ذهن و گاهی فقط برای دل‌خوشی.

اما چای در فرهنگ دینی و ملی ما، فراتر از یک نوشیدنی است. در چایخانه‌های امام رضا (ع)، این چای رنگ و بویی دیگر دارد. آنجا، چای با عطر روضه منوره رضوی دم می‌کشد؛ با نسیم مهربانی و کرامت.

چایخانه‌ای که نه فقط در حرم مطهر، بلکه در شهر ما نهاوند نیز بنا شده تا دل‌های مشتاق را به یاد آن بارگاه نورانی پیوند دهد. هر جرعه‌اش، گویی بوسه‌ای است از نسیم خراسان بر جان‌های خسته.

و چه زیباست که گاهی، همین چای ساده، ما را بیشتر بیدار می‌کند از غفلت‌ها و بزنگاه‌ها. گاهی در سکوت یک عصر، با کتابی در دست و چایی در کنار، حس می‌کنی که زندگی همین لحظه است، آرام، عمیق و پر از معنا.

#نقد
#به_قلم_خودم
#سوژه_هفتگی

17566383271756635137k_pic_bed2e0d5-ef09-45f6-ba79-77bd7a1482.jpg

1756638327photo_2024-05-10_19-35-23_1.jpg

1756638327text-about-the-teahouse-of-imam-reza-4.jpg

 نظر دهید »

تولید محتوا به سبک یک مداح

08 شهریور 1404 توسط مریم قپانوری

تولید محتوا به سبک یک مداح

روزی‌که در جلسه مداحان و سخنوران شرکت کردم، حاج مهدی رسولی سخنران جلسه بود. با همان آرامش و دقتی که همیشه در صدایش هست، شروع کرد به شرح چگونگی تدوین روضه و نوحه.
او گفت: “در ادعیه‌ها و روایات به دنبال کلیدواژه‌ها می‌گردم. واژه‌هایی که نه فقط معنا دارند، بلکه بار عاطفی، تاریخی و روایی‌شان می‌تواند دل را بلرزاند. سپس این کلیدواژه‌ها را در زندگی اهل‌بیت (ع)می‌چینم، مثل مهره‌های تسبیح و با توجه به داستان زندگی‌شان، آن‌ها را شرح می‌دهم. بعد به سبک خودم از آن‌ها روضه یا نوحه می‌سازم.”

مثلاً گفت: “در زندگی زناشویی حضرت زهرا(س) و امیرالمؤمنین(ع) که کلاً 9 سال طول کشید، همین عدد 9 می‌شود کلیدواژه. بعد تحلیل می‌کنم که در این 9 سال چه گذشت؟ 9 سال خانه‌داری حضرت زهرا(س)، 9 سال تربیت حسنین(ع)، 9 سال همراهی با ولایت، 9 سال فعالیت اجتماعی و سیاسی که خطبه فدکیه سند زنده‌اش است و از دل همین تأمل‌ها، روضه‌ای شکل می‌گیرد که نه فقط اشک می‌آورد، بلکه فهم می‌سازد.”

او تأکید کرد که این سبک، فقط گریه گرفتن نیست؛ بلکه ساختن یک روایت است، با تکیه بر منابع اصیل و با نگاهی هنرمندانه به جزئیات زندگی اهل‌بیت.

در واقع، این یک سبک از تهیه و تدوین محتواست؛ سبکی که از دل روایت، روضه می‌سازد؛ از دل عدد، معنا بیرون می‌کشد و از دل معنا، اشک و آگاهی را با هم جاری می‌کند.
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری

1756569669dsc07527.jpg

 نظر دهید »

زیر زمین بی‌خبر از سیاست

08 شهریور 1404 توسط مریم قپانوری

زیر زمین بی‌خبر از سیاست

در دلِ حیاطی خاموش، زیرزمینی بود که پشه هم در آن پر نمی‌زد. گربه‌ای سیاه، بی‌صدا و بی پروا، گاه‌گاهی در سایه‌ی درخت مو می‌خزید و از پنجره‌ی شکسته‌اش سر می‌کشید.
ما اهل خانه، مشغول به زندگی روزمره، خیال می‌کردیم که این گربه، تنهاست؛ آمده برای خوابیدن، دلمان سوخت، پناهش دادیم و خلوتش را بر هم نزدیم.

نه صدایی، نه درخواستی، نه شلوغی‌ای. فقط آمد و رفت. مثل برجامی که در مجلس چرخید، بی‌آنکه کسی به بندهای پنهانش نظری اندازد. ما هم، بی‌آنکه بپرسیم، مهر تأیید زدیم بر حضورش. گفتیم: “کاری با او نداریم بگذاریم باشد، بی‌آزار است.”

تا امروز که صدای میو‌میوی پنج توله، سکوتِ زیرزمین را در هم شکست. گربه، مادر شده بود. بی‌آنکه ما بدانیم و حالا، هر گوشه‌ای از حیاط، ردپایی از توله‌ها بود؛ از پله‌های زیر زمین بالا و پایین می‌رفتند و ما مانده بودیم با انگشت به دهانی حاصلِ بی‌توجهی.

برجام هم، گربه‌ای بود که آمد و رفت. در صحنِ مجلس، در لابه‌لای تبصره‌ها، بی‌آنکه کسی به مکانیسمِ زایش‌اش فکر بکند. گفتند: “توافق است، صلح می‌آورد.” ما هم، مهر زدیم و گذشتیم.”

اما از دلِ آن توافق، توله‌ای زاده شد به نام «مکانیسم ماشه»؛ توله‌ای که میو‌میو می‌کند، آمده و شده بلای جان و ما مانده‌ایم با غفلت و خوش خیالی.

اکنون، شاید وقت آن باشد که پیش از مُهر زدن، به صدای پنهانِ زیرزمین‌ها گوش بسپاریم؛ به آنچه بی‌صدا می‌زاید و روزی بی‌هشدار، خانه را در بر می‌گیرد.

سیاست، گاه در سکوت می‌زاید، و ادبِ تحقیق و پژوهش، نخستین گامِ پیشگیری است.
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری
پ.ن:این داستان واقعی است

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 27
  • 28
  • 29
  • ...
  • 30
  • ...
  • 31
  • 32
  • 33
  • ...
  • 34
  • ...
  • 35
  • 36
  • 37
  • ...
  • 49
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

موضوعات

  • همه
  • احکام نو پدید
  • اخبار
  • به سوی ظهور
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • حجاب و عفاف
  • درباره مدیر
  • دفاع مقدس
  • دلنوشته ها
  • دینی
  • دینی،سیاسی
  • دینی،مذهبی،سیاسی
  • روز مادر
  • سواد رسانه ای
  • سیاسی
  • سیاسی
  • سیاسی،دینی
  • عکس نوشته
  • عکس نوشته ها
  • مذهبی،دینی
  • نسیم خدا
  • نوروز 96

آیتم ها

  • چگونه با فرزند خوانده خود رفتار کنیم؟
  • نجوای عروس با مادرشوهر
  • باران اشک بر زمین بی‌تاب
  • رنج کشیده، به یاد مادران آسمانی
  • زیر نور خورشید
  • راهکارهای حفظ عزت در زندگی مشترک
  • خش‌خش فرصت‌ها
  • غنچه‌های شهادت بر دامان مادر
  • چگونه فرزندانی مسئولیت پذیر تربیت کنیم
  • خش‌خش فرصت‌ها
  • غنچه‌های شهادت بر دامان مادرشهید
  • چگونه به دیدار امام عصر(عج) مشرف شویم؟
  • چگونه معامله‌ای پرسود داشته باشیم؟
  • بی وزنی....
  • چگونه یک مادر و مربی باشیم؟
  • پله پله تا ملاقات خدا
  • غروب غیرت و طلوع بی حیائی
  • لقمه شیرین مورچه‌ها
  • لقمه‌ی شیرین مورچه‌ها
  • شیرینی سه جلد اصول کافی

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • نورفشان
  • سلام

ساعت

ساعت فلش

کد موس یا ضامن آهو

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس