فستیوال بیپایان زندگی
فستیوال بیپایان زیبایی
امروز برای کوتاه کردن موی بچهها به آرایشگاه رفتم. اما آنچه دیدم، فراتر از یک سالن زیبایی بود؛ فضایی وسیع با طراحیهای پرزرقوبرق، نورهای خیرهکننده و صندلیهایی که بیشتر به تختهای نمایش شباهت داشتند. گویی وارد فستیوالی شده بودم که در آن زیبایی فقط یک حس نبود بلکه یک صنعت بود.
هزینهها سرسامآور بودند. از رنگ مو و مش گرفته تا کراتین، کاشت ناخن، لیفت مژه و دهها عنوان سرسامآور دیگر که هرکدام تخصصی جداگانه داشتند.
این همه مواد جدید، رنگها و تکنیکها که هر روز به بازار میآیند، آیا واقعاً آزمایش شدهاند؟ آیا هیچ ضرری برای سلامتی ندارند؟ چرا هر چیزی که مُد میشود، بی وقفه اجرا میشود، بیآنکه کسی بپرسد: «آیا لازم است؟ آیا ایمن است؟»
خانمی را دیدم که با عکسهای اینستاگرامی در گوشیاش آمده بود تا شبیه آنها شود. مدل مو، رنگ پوست، فرم ابرو و حتی حالت چهرهاش باید مطابق تصویری باشد که در فضای مجازی دیده بود. گویی زیبایی واقعیاش کافی نبود و حالا باید خودش را با فیلترها و ترندها تطبیق میداد. نگاهش پر از انتظار بود، اما در عمق چشمانش، تردیدی پنهان بود.
فقط خدا میداند تا کجا قرار است این فستیوال ادامه یابد؟ چرا یک زن باید دو روز کامل از زندگیاش را صرف نشستن زیر دست آرایشگرها کند؟ مگر عمر ارزش ندارد؟ مگر زمان محدود نیست؟ اصلاً ما برای چه به این دنیا آمدهایم؟
در این میان آنچه که از همه بیشتر آزارم میدهد اختلاف طبقاتی است؛ برخی افراد حتی لقمهای نان برای خوردن ندارند، اما برخی دیگر بیدغدغه هزینههای هنگفتی را صرف زیبایی میکنند.
زیبایی که روزی نشانهای از طراوت درونی بود، امروز به پروژهای پیچیده و پرهزینه تبدیل شده است و ما بیآنکه بدانیم خواسته و یا ناخواسته در مسابقهای بیپایان سوق داده میشویم؛ مسابقهای که نه مقصد دارد و نه معنا، فقط مصرفگرایی است و رقابت تنگاتنگ.
#به_قلم_خودم





