ترسیم گویای امیر عارفان علی (ع) از لحظه مرگ
سختی جان کندن و حسرت از دست دادن دنیا به دنیا پرستان هجوم آورد.!!!
بدن ها در سختی جان کندن سست شده و رنگ باختند، مرگ آرام آرام همه اندامشان را فرا گرفته، زبان را از سخن گفتن باز می دارد و او در میان خانواده اش افتاده، با چشم خود می بیند و با گوش خود میشنود و با عقل، درست می اندیشد که عمرش را در پی چه کارهائی تباه کرده؟ و روزگارش را چگونه سپری کرده است؟
به یاد ثروتهائی که جمع کرده می افتد،همان ثروت هائی که در جمع آوری آنها چشم برهم گذاشته و از حلال و حرام و شبهه ناک گرد آورده و اکنون گناه جمع آوری آن همه بر دوش اوست که لحظه جدائی از آنها فرا رسیده و برای وارثان باقیمانده است تا از آن بهره مند گردند و روزگار خود گذرانند.
راحتی و خوشی آن برای دیگری و کیفر آن بر دوش اوست،او در گرو این اموال است که دست خود را از پشیمانی میگزد به خاطر واقعیت هائی که هنگام مرگ مشاهده کرده است.در این حالت آنچه که در زندگی دنیا به آن علاقمند بود بی اعتنا شده، آرزو میکند، ای کاش آن کس که در گذشته بر ثروت او رشک میبرد، این اموال را جمع کرده بود.
اما مرگ همچنان بر اعضای بدن او چیره میشود تا آنکه گوش او مانند زبانش از کار می افتد، پس در میان خانواده اش افتاده نه میتواند با زبان سخن بگوید و نه با گوش بشنود، پیوسته به صورت آنان نگاه میکند و حرکت زبانشان را مینگرد اما صدای کلمات آنها را نمیشنود .
پس چنگال مرگ تمام وجودش را فرا میگیرد و چشم او نیز همچون گوشش از کار می افتد و روح از بدن او خارج میشودو چون مرداری در بین خانواده خویش بر زمین می ماند که از نشستن در کنار او وحشت دارند و از او دور میشوند نه سوگواران را یاری میکند و نه خواننده ای را پاسخ میدهد سپس او را به سوی منزلگاهش در درون زمین میبرند و به دست عملش می سپارند و برای همیشه از دیدارش چشم میپوشند!!!
نهج البلاغه خ109