مِهر رضوی، شوق مهدوی
مِهر رضوی،شوق مهدوی
وقتی دل با نگاهی آشنا شود و جان به تمام ابعاد روح کسی واقف گردد، زیارتش دیگر تنها دیدار نیست؛ مهرش بیپروا در دل مینشیند و تا ابد در جان ریشه میدواند.
در کودکی، نخستین بار که به زیارت امام رضا(ع) رفتم، مهرش در دلم جوانه زد. عظمت و شکوه حضورش را با همان قلب کودکانهام، حس کردم و از آن پس، او را از میان همه امامان، عزیزتر یافتم. آن زیارت آغاز دلبستگی من به امام هشتم(ع) بود.
سالها گذشت و در دوران دبیرستان، معلمی داشتم از دیار ملایر؛ خانم امیری. اولین معلم تاثیرگذار در زندگیام؛ زنی مقید، منظم، دیندار و آراسته به علم. هر روز، با چادر و همان مقنعه چانهدار و چهرهای آرام، به موقع میرسید و با دقت درس میداد. من شیفتهاش بودم و درس زیستشناسی را با عشق میخواندم. آنقدر که در امتحانات نهایی، با نمره 19/25، بالاترین نمره استان را کسب کردم.
در واپسین جلسه تدریس، جملهای گفت که هنوز در جانم طنین دارد:
«همه همّ و غمتان را برای زمینهسازی ظهور بگذارید و اگر روزی حضرت را دیدید، سلام مرا به امام عصر (عج) برسانید.»
آن روز، جرقهای در دلم شعلهور شد. محبتی بیدیدار، اما پر از شوق و یقین. از آن پس، وصف حضرت را در روایات و احادیث جستم و دل به امید حکومتش سپردم. آنقدر مشتاق بودم که موضوع پایاننامهام را «سیمای حکومت امام مهدی(عج) در روایات» انتخاب کردم و بعدها آن را به کتابی بدل ساختم.
سالها در مسیر مهدیشناسی کوشیدم. با اینکه شاید در سطح بینالمللی حرفی برای گفتن نداشتم، اما با دل و قلم، در همایشهای بینالمللی مهدویت شرکت کردم. نوشتن مقاله، همراهی با دوستان و حضور در آن محافل، از افتخارات دوران طلبگیام بود.
اکنون نیز، اگر قلمی بر صفحه مینشانم، تنها به امید زمینهسازی برای ظهور موعود است.
دل من، سالهاست که در انتظار او میتپد و جانم در تمنای دیدار، مینویسد.
به امید حضورش.
#به_قلم_خودم
#بوی_ماه_مهر
#اولین_معلم
✍🏻مریم قپانوری






