نیمه بیدار
نیمه بیدار
خواب عمیقی روی چشمانم سنگینی میکند. صداها کم و بیش به گوشم میرسند. صدای کشیده شدن کشوی دراور میآید. نیم نگاهی به اطراف میکنم و دوباره چشمانم را میبندم. اینبار صدای در کابینت میآید. از جایم بلند میشوم،در کابینت باز شده و کسی جلوی در نیست. دراز میکشم و به چشمانم التماس میکنم تا خوابم ببرد.
یکساعت بعد، از خواب بیدار میشوم. آن طرف اتاق،دخترها ضیافتی دونفره ترتیب دادهاند. حانیه لباسهای مجلسیام را پوشیده و با سینی پر از استکان دارد پذیرایی میکند،نزدیکشان میروم. استکانها از آب و زردچوبه پر شدهاند. مقداری از آنرا روی فرش و روفرشی ریختهاند. با دیدن فرش ابریشم زرد شده اعصابم به هم میریزد. ناراحتی همهی وجودم را فرا میگیرد. پسرم از آشپزخانه بیرون میآید،در دستش سُس خوری چینی را میبینم؛همان چینی زرینی که با آب طلا آبکاری شده است،آنقدر سبک و قشنگ بود که هیچ وقت دوست نداشتم آنرا سر سفره برای استفاده کردن بیاورم. اما الان به دوتکه تبدیل شده است.
با دیدن فرش زرد شده و چینی شکسته، خون جلوی چشمانم را میگیرد آنقدر عصبانی میشوم که دستم را بالا میآورم تا کشیدهی محکمی بر صورت طفل معصومم بزنم. با دیدن من ،چشمان پسرم پر از اشک و سینهاش پر از بغض میشود. اما ناگهان به خودم میآیم.
این من هستم! همان کسی که ساعتی قبل بچه ها را میبوسید و لقمههای غذا را در دهانشان میگذاشت؟!
دستم را پایین میآورم و پسرم را بغل میکنم. او هم با همان زبان بیزبانی فشارم میدهد و با آب دهانش بوسه ای بر صورتم مینشاند.
پ.ن:
وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ
و بدانید که اموال و فرزندانتان فقط وسیله آزمایش شماست، وخداست که پاداشی بزرگ نزد اوست. انفال آیه28.
✍🏻مریم قپانوری
#طلبه_نوشت
#به_قلم_خودم






