حقوق والدین بر فرزندان
آغوش همیشه باز
روزی که گفتند نباید شیر بخورد، چون ممکن است با سینهی سرماخورده نفسش تنگ شود، دنیا پیش چشمانم تیره و تار شد. حرفشان را پذیرفتم، اما لحظاتی بعد نوزادم بیدار شد؛ آنقدر گرسنه بود که خودش را به اینسو و آنسو میزد، ناله میکرد و از بیتابی آرام نمیگرفت. گفتند نباید شیر بخورد. دلم میسوخت، اشکهایم بیامان میریخت. با اضطراب خود را به ایستگاه پرستاری رساندم و پرسیدم: «آخر تکلیف این بچه چیست؟» گفتند: «مگر سرم در دست ندارد؟ همان کافی است.» اما هیچیک از این سخنان به گوشم نمیرفت.
برای لحظهای، دور از چشم پرستاران، او را از دستگاه جدا کردم. با خود گفتم: «بگذار اگر زبانم لال روزی بخواهد بمیرد، دستکم گرسنه از دنیا نرود.» شیرش دادم. همسرم مراقب بود تا پرستاری سر نرسد. کودک آرام گرفت، خوابید، و دوباره او را به جایگاهش بازگرداندم. چند روز گذشت و سرانجام با حال عمومی خوب از بیمارستان مرخص شد.
اکنون دو سال گذشته است و نوبت فراق رسیده؛ باید آغوشم را ترک کند. زندگیاش وارد مرحلهای تازه از استقلال شده است؛ زمانی که کمکم از شیر جدا میشود و بر پای خویش میایستد.
برای من، دل کندن از کودکی که جانم را در وجودش ریختهام، دشوار است. نوازشش میکردم و قلبم با صدای مکیدن شیرش آرام میگرفت. نمیدانم این جدایی برای من سختتر است یا برای او. با صبر زرد، آن مادهی تلخ و بدبو، این فاصله را بیشتر میکنم.
فرزند عزیزم، اکنون که مزهی شیرین و گوارای شیر مادر را ترک میکنی و پا در دنیای تازه میگذاری، فراموش نکن روزگاری نوزادی بودی ناتوان؛ نه توان برخاستن داشتی، نه نشستن، نه هیچ کار دیگر. این خدای مهربان بود که به مادرت عشق و عطوفت بخشید تا تو را در آغوش گیرد، شیر دهد، بزرگت کند و بر پای خودت مستقلت سازد.
یادت باشد اگر روزی مادرت ناتوان شد، تو نیز بر او رحم کن؛ همانگونه که قرآن میفرماید: «وَقُل رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا»(1). از خدایت یاری بجوی و به پدر و مادرت که روزی تو را پروراندند و به اینجا رساندند، نیکی کن و دستگیرشان باش.
فراموش نکن که آغوش گرم مادر تنها برای شیر دادن نیست؛ برای عشق ورزیدن، مهر و عاطفه است. این آغوش تا ابد، تا زمانی که جان در رگهایش جاری است، به روی تو گشوده خواهد بود.
پ.ن:1_سورهی اسرا آیهی 24.
فدای قدمهای کوچکت
از طرف مادری مهربان
#به_قلم_خودم
#نقد
#رها_نویسی
✍🏻مریم قپانوری
