در جستجوی مجازی رفیق
درجستجوی مجازی رفیق
بارداری دومم بود. به خوردن غذا علاقهای نداشتم فقط دوست داشتم یخمک بخورم و نوشابه حالا تصورش را بکنید چهارماه تمام این خوراک شب و روزت باشد و بعد هم همینها را گلاب به رویتان بالا بیاوری. بگدریم که هشت کیلو وزن کم کردم شبی خیلی حالم بد بود قند و فشارم افتاده بود در نیمهی شب بیجان روی زمین تک و تنها با دختر دوسالهام دراز کشیده بودم که دوباره حالت ضعف بهم دست داد با خودم گفتم اگر الان دوستی یا رفیقی داشتم حداقل به بالینم میآمد و حداقل لیوانیآب قند بر گلویم میریخت یا شاید هم یک مامای همراه که دردم را درمان میکرد درد بی اشتهایی و حالت تهوع.
با همان حال خوابم برد خواب یکی از دوستان دوران راهنماییام را دیدم فقط چهره و ته صدایی که نمیدانم چه بهم گفت از خواب که بیدار شدم با خودم گفتم چی شده که من خواب زهرا را دیدم بیاختیار گوشی را برداشتم اسم و فامیلی زهرا را در گوگل سرچ کردم زهرا شده بود ماما در یکی از بیمارستانهای تهران
رفیقی که همیشه در کنار هم بودیم در دوران راهنمایی با هم درس میخواندیم زهرا بابا نداشت و با مادرش تنها زندگی میکردند برادر و خواهرهای او همه تهران بودند و او با مادرش در یک خانه آپارتمانی با صدها پله زندگی میکردند وقتی عکس زهرا را دیدم در گوگل همهی ان خاطرات و ساعتها برایم تداعی شد
حکمت ان خواب و سرچ در گوگل را نمیدانم ولی گاهگاهی که یاد دوستان قدیمی میافتم نام و یادشان را در شبکههای مجازی و گوگل سرچ میکنم شاید به مدد اینها احوالی از دوستان قدیمی بگیرم
#رها_نویسی
✍🏻مریم قپانوری