رهروان عشق

رهروان عشق

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • رهروان عشق

بِرَند خروس‌نشان

21 مهر 1404 توسط مریم قپانوری

بِرَند خروس نشان

یاد دارم روزی را که نخستین‌بار، در صفِ حیاطِ مدرسه، شانه‌به‌شانه‌ی دوستانم ایستاده بودم؛ با اندکی فاصله، با دلی پر از اضطراب و چشمانی مشتاق. لحظاتی پس از قرائت قرآن، دستی از پشت، زیر بغلم را نشانه رفت. کیسه‌ی برنجی با نشانِ خروس، که به‌جای کیف مدرسه در آغوشم بود، ناگهان در معرض نگاه‌ها و خنده‌ها قرار گرفت. بچه‌ها پشت سرم آن را می‌کشیدند، می‌خندیدند و آزارم می‌دادند. من اما، خاموش و مصمم ایستاده بودم با بغضی که در گلو مانده بود و عزتی که نمی‌خواست بشکند.

در سالن، معلم کلاس اولم، خانم سیف، با لبخندی مادرانه و چهره‌ای آرام به استقبالمان آمد. در کلاس، گفت: «کتاب‌هایتان را جلد کنید، مبادا پاره شوند یا رنگِ خاک بگیرند.»

به خانه که رسیدم نایلونِ مشکیِ میوه را که نو و براق بود برداشتم. دسته‌هایش را بریدم، زیر فرش پهنش کردم تا چروکش بخوابد و آن را با دقت بر کتاب‌هایم چسباندم. برای جامدادی، کیسه‌ی زردرنگِ نمک یددار را انتخاب کردم. فقر بود، اما دلم روشن بود. امید داشتم و اراده‌ام برای آموختن، چون کوه استوار بود.

امروز اما با این‌همه مدل‌های رنگارنگِ لوازم‌التحریر، با کیف‌هایی که بوی برند می‌دهند و مدادهایی که برقِ تبلیغات دارند، پدر و مادرهایی که خودشان درس‌خوانده‌اند،خانه‌هایی پر از نور اینترنت، میز تحریر و تمام این امکانات،
عزمِ درس‌خواندن کم شده، دل‌ها زود خسته می‌شوند و آن شوقِ کودکانه برای فهمیدن در ازدحامِ راحتی‌ها گم شده است.

#به_قلم_خودم
#بوی_ماه_مهر
#اولین_صف
#اولین_معلم_من
#اولین_کتاب
#اولین_لوازم_تحریر
✍🏻مریم قپانوری

1760373712img_20251013_200948_910.jpg

1760373712img_20251013_200929_127.jpg

 نظر دهید »

خانواده‌ای با عهد آسمان

20 مهر 1404 توسط مریم قپانوری

خانواده‌ای با عهد آسمان

درختی که ریشه در خاک شهادت دارد، میوه‌اش نیز جز نور و ایثار نخواهد بود.

شهیدی که امروز به آسمان پیوست، نه تنها خود شهید بود، بلکه فرزند پدر و مادری‌ست که هر دو برادرشان در راه حق جان باختند. او در خانه‌ای قد کشید که دیوارهایش با خاطرات شهدا نفس می‌کشیدند و سفره‌اش با دعای مادری داغ‌دیده پهن می‌شد. چنین خانه‌ای، مدرسه‌ای‌ست برای زیستن با شهادت؛ همان رمز جاودانگی که شهید سلیمانی گفت: «رمز شهید شدن، زیستن با شهادت است.»

او ایامی با زخم‌های جنگ 12 روزه زیست؛ جانبازی که درد را به سکوت ترجمه کرد و رنج را به صبر. اما امروز، پس از آن روزها مجروحیت، به قافله شهدا پیوست؛ بی‌صدا، اما پرشکوه.

همسرش، عباس و فاطمه، فرزندانش، اکنون وارثان نوری هستند که از دل خون و ایمان برخاسته است. گویی این خانواده، عهدی دیرینه با آسمان بسته‌اند؛ عهدی از جنس فداکاری، ایمان و عشق به حقیقت.

به خانواده بزرگوار این شهید، به همسر صبور و فرزندان عزیزش، تسلیت و تبریک می‌گوییم. تسلیت برای داغی که هیچ واژه‌ای توان تسکینش را ندارد و تبریک برای افتخاری که هیچ مدالی به پایش نمی‌رسد. شما در مکتب شهدا پرورش یافتید و امروز، نامتان در دفتر عاشقان ثبت شد.

#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری

1760288966img_20251012_161852_849.jpg

 نظر دهید »

زن آینه‌ی حقیقت یا ابزار هیاهو

19 مهر 1404 توسط مریم قپانوری

زن، آینه‌ی حقیقت یا ابزار هیاهو

در روزگاری که معیارهای جهانی، حقیقت را در پای سیاست قربانی می‌کنند، جایزه‌ای به نام صلح، به زنی اهدا می‌شود که نه صلح را می‌شناسد و نه حقیقت را.
ماریا کورینا، زنی از سرزمین ونزوئلا، با لبخندی رسانه‌ای، خود را پیام‌آور آزادی می‌نامد، اما در آغوش صهیونیسم و کودک‌کشی آرام می‌گیرد. او علیه دولت خویش برای فروپاشی برخاسته است.
اکنون، این جایزه را تقدیم می‌کند به مردی که نامش با خونریزی، تحریم و تفرقه گره خورده است.

آیا این انتخاب، تصادفی‌ست؟
نه، کور عصای خود را گم نمی‌کند.

جهان غرب، زن را می‌شناسد؛ می‌داند که زن، سرچشمه‌ی حیات است؛ زن مادر است، مربی و الهام‌بخش، پس بر زن با ترویج بی‌حجابی، القای دین‌گریزی و با ساختن الگوهای جعلی از «زن موفق» بر او تمرکز می‌کند.زن را به عنوان ابزار می‌بیند،ابزاری برای برهم زدن، برای تحریک، برای جهت‌دهی به افکار عمومی.

زن، از آغاز، سرنوشت‌ساز بوده است. او حاشیه‌نشین تاریخ نیست، بلکه قلب تپنده‌ی آن است.از خدیجه(س) که با مال و ایمانش اسلام را پناه داد، فاطمه‌ی زهرا (س) که با خطبه‌اش ستون‌های ظلم را لرزاند تا زینب کبری(س) که با فریادش در کاخ یزید، تاریخ را از نو نوشت، حضرت معصومه(س) و نرجس خاتون(س) که با سکوت و حضورشان، مسیر ولایت را هموار کردند. این‌ها زنانی بودند با حقیقت درونی، تاریخ را دگرگون کردند.

اما امروز، زنانی چون ماریا کورینا، با حمایت رسانه‌های غربی، به نمادهایی بدل شده‌اند که حقیقت را وارونه جلوه می‌دهند.

زن اگر خود را بشناسد، اگر در مسیر زینب(س) باشد، فریادش روشنگر است.در مسیر فاطمه و زینب(علیهم السلام) باشد، فریب نمی‌خورد، به تنهایی تاریخ را می‌سازد،فریاد می زند و حقیقت را احیا می‌کند. اما اگر در مسیر رسانه‌های غربی باشد، فریادش پژواک سیاست‌های بیگانه است.


پس باید زن را از اسارت تصویرسازی‌های غربی نجات داد و آن را به حقیقت خودش بازگرداند؛به ایمان، بصیرت، عشق و ایثار.

#نقد
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری

1760165815img_20251011_102631_834.jpg

 نظر دهید »

شیطنت به وقت کودکی

17 مهر 1404 توسط مریم قپانوری

شیطنت به وقت کودکی

سلام مامان جان،
می‌دانیم این روزها گاهی صبر و آرامشت را به چالش می‌کشیم؛ به‌ویژه آن هنگام که در کلاس‌های آنلاین مشغولی یا گوشی در دست داری. اما باور کن، تمام شیطنت‌هایمان تنها برای آن است که نگاه پرمهرت را به سوی خود جلب کنیم.

من، محمدجواد کوچولوی یک‌سال‌ونیمه، عاشق بازی با آبم. هر لیوان آب برایم دریایی‌ست بی‌کران و دستانم همانند پاروهایی‌ست که قایق خیال را در آن به حرکت درمی‌آورد. لمس وسایل برقی، فروکردن دوشاخه در پریز و تماشای چرخش و حرکت و مکش وسایل، برایم شگفت‌انگیز و پرهیجان است.
در آغوش گرم تو یا بابا، آرامشی بی‌بدیل را تجربه می‌کنم. خوردن با دست، مالیدن کشک و ماست بر فرش، ریختن قند در فنجان چای، بازگذاشتن درِ یخچال و استشمام هوای سرد، کشیدن غذا با ملاقه، بالا رفتن از چهارپایه و ایستادن بر دیگ زودپز، خاموش و روشن کردن فندک آبگرم‌کن و فوت‌کردن شعله‌های گاز، همه و همه، تنها گوشه‌ای از استعدادهای نهفته‌ام هستند که شاید روزی، با دستان پرمهر و انگیزه‌بخش تو، به جهانی از ایده و اختراع بدل شوند.

من، حلما، دختر سه‌ساله‌ات، گاه بی‌اشتها تو را پای اجاق می‌نشانم تا برایم سیب‌زمینی سرخ کنی؛ تنها برای آن‌که عشق و علاقه‌ات را در عمل ببینم. گاهی دستشویی نمی‌روم تا با لحن مادرانه‌ات التماس کنی که شلوارم را خیس نکنم. دوست دارم در همه چیز، همچون حانیه با من رفتار شود؛ اگر او به مدرسه می‌رود، من نیز باید به مهد بروم تا از قافله عقب نمانم.
وقتی مکالمه عاشقانه‌ات با بابا را نیمه‌کاره می‌گذارم و خودم محبت او را جلب می‌کنم، حس خوبی دارم. گاهی از توجه بیشترتان به محمدجواد دلگیر می‌شوم؛ درست است که او کوچک‌تر است، اما من نیز برای جلب محبتت، کفش و لباس نمی‌پوشم. خواهش می‌کنم این‌قدر به محمدجواد نچسب! با اینکه او را بسیار دوست دارم.

اما من، حانیه، دختر بزرگ خانواده، دوست دارم همه چیز فقط برای من باشد. خودخواهی‌ام بی‌حد و مرز است. می‌دانم که تلاش می‌کنی میان من و حلما در خرید لباس و گرفتن هدیه تفاوتی نگذاری، اما وقتی کنارم می‌نشینی و در انجام تکالیفم کمکم می‌کنی، نمی‌خواهم کسی جمع دونفره‌مان را برهم بزند.
کاش فقط مامان من بودی، نه مامان حلما و محمدجواد.
راستی، از اینکه کنار بابا می‌نشینی و خودت را لوس می‌کنی خوشم نمی‌آید؛ آخر او بابای من است، نه بابای تو!
از اینکه نزد بابا از من بدگویی می‌کنی تا خودت عزیزتر شوی و من طرد شوم، دلگیرم. شاید گمان می‌کنی برای تربیتم از بابا کمک می‌گیری، اما من و بابا رابطه‌ای دخترانه و عمیق داریم که هیچ‌یک از حرف‌های بی‌ارزش تو آن را خراب نمی‌کند. پس سعی نکن خودت را خوب جلوه بدهی.

راستی، امروز روز جهانی کودکان است.
روزمان مبارک 🌸

#به_قلم_خودم
#نقد
✍🏻مریم قپانوری

 نظر دهید »

لطف بیکران

17 مهر 1404 توسط مریم قپانوری

لطف بیکران
همه به من می‌گفتند سختی زندگی با بچه‌های شیر به شیر فقط چندسال اول است همین‌ که یک کم بزرگ شدند تو هم نفس راحتی می‌کشی.

امروز وقتی دختر بزرگم را به حمام بردم دوباره روز‌های نوزادی اش برایم تداعی شد؛ روزی‌که بی دفاع و مظلوم روی دست باباش دراز شده بود و کمی سر و گردنش را بالا می‌داد تا موقع آب ریختن من در حمام راه نفسش بسته نشود. امروز هم مثل همان روزها بی دفاع و مظلوم دوتا نایلون و کش بر دست گچ گرفته‌اش بستم او را به داخل حمام بردم سرش را پایین و بالا می‌کرد تا موقع آب ریختنم خفه نشود همه حواسم به این بود که آب داخل گچ نفوذ نکند. لحظه‌ای که آب روی سرش ریختم سرش را این‌بار پایین‌تر آورد که آب روی شانه‌ها و دستش نریزد.

دلم بی صدا میان شُرشُر آب لرزید بغض گلویم را فشار داد لحظه‌ای می‌خواستم بغلش کنم و حرارت وجودم را با اشک‌های قطره قطره سرد کنم اما باز پا روی دل و جگر ریش ریشم گذاشتم و بغضم را قورت دادم.

راستی آدمی چقدر ضعیف آفریده شده است برعکس همه‌ی موجودات، نوزاد انسان از زمانی که به دنیا می‌آید برای تک تک لحظاتش نیاز به آموزش و مراقبت دارد، حتی وقتی که بزرگ می‌شود شاید ضعف، کاستی‌ها و نقصانش در شمایل دیگری ظهور و بروز می‌کند خداوند انسان را ضعیف آفریده و این موجود ضعیف همیشه و در همه حال به خدا وابسته‌است وجودش معلول ذات خداست لحظه‌ای غافل از لطف و عنایت بیکران او نمی‌تواند زندگی کند.

خدایا! ای که پناه همگانی و من را در هیچ کجا و هیچ لحظه‌ای تنها نگذاشتی دستم را مثل همیشه بگیر که تو دستگیر عالمی.

#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 14
  • 15
  • 16
  • ...
  • 17
  • ...
  • 18
  • 19
  • 20
  • ...
  • 21
  • ...
  • 22
  • 23
  • 24
  • ...
  • 50
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

موضوعات

  • همه
  • احکام نو پدید
  • اخبار
  • به سوی ظهور
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • حجاب و عفاف
  • درباره مدیر
  • دفاع مقدس
  • دلنوشته ها
  • دینی
  • دینی،سیاسی
  • دینی،مذهبی،سیاسی
  • روز مادر
  • سواد رسانه ای
  • سیاسی
  • سیاسی
  • سیاسی،دینی
  • عکس نوشته
  • عکس نوشته ها
  • مذهبی،دینی
  • نسیم خدا
  • نوروز 96

آیتم ها

  • متن تبریک ویژه شب یلدا
  • خیاط زندگی
  • نازپرورده و خود شیفته
  • راهکارهای داشتن زندگی بهتر
  • چگونه یلدایی خاص برگزار کنیم؟
  • راهکارهای ساده زیستی در زندگی
  • چگونه قدردان زحمات دیگران باشیم؟
  • چگونه با فرزند خوانده خود رفتار کنیم؟
  • نجوای عروس با مادرشوهر
  • باران اشک بر زمین بی‌تاب
  • رنج کشیده، به یاد مادران آسمانی
  • زیر نور خورشید
  • راهکارهای حفظ عزت در زندگی مشترک
  • خش‌خش فرصت‌ها
  • غنچه‌های شهادت بر دامان مادر
  • چگونه فرزندانی مسئولیت پذیر تربیت کنیم
  • خش‌خش فرصت‌ها
  • غنچه‌های شهادت بر دامان مادرشهید
  • چگونه به دیدار امام عصر(عج) مشرف شویم؟
  • چگونه معامله‌ای پرسود داشته باشیم؟

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي

ساعت

ساعت فلش

کد موس یا ضامن آهو

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس