فصل گردو فصل بیداری
فصل گردو، فصل بیداری
صبح هنوز از خواب شبانهاش بیدار نشده، که باغدار با چشمانی نیمهخواب و دلی پر از دغدغه، راهی صف نان میشود. بوی نان داغ، بوی زندگیست؛ نانی که باید قوت روز باشد، هم برای تن خستهاش، هم برای دل نگرانش. سپس راهی باغ میشود؛ باغی که حالا صدای تقتق چوب و افتادن گردوها، موسیقی روزهای برداشت است. گاهی گردویی در آب میافتد و موجی کوچک میسازد، گاهی بیهوا بر سر باغدار فرود میآید و گاهی آرام روی خاک مینشیند، مثل دانهای از امید.
اما این فصل، فقط فصل محصول نیست؛ فصل ترس هم هست. ترس از دزدهایی که شب را شکار میدانند و باغدار را مجبور کردهاند شبها را با چشمهای باز نگهبانی دهد و روزها را با کمر خمیده کار کند. هر گردویی که میافتد، انگار دل باغدار هم با آن میافتد با هزار امید و با هزار بیم.
و حالا، فرمان مقام قضایی آمده؛ فرمانی که فروش گردو را تا پایان شهریور در بند کشیده و باغدار را به صبر،کار و نگهبانی شبانه فرا میخواند.»
انگار زمان هم به صف ایستاده، مثل نان سنگک، مثل دل باغدار. او باید صبر کند، نگهبانی دهد و گردوها را یکییکی جمع کند تا روزی که ثمرِ زحمتش، بیدلهره به دست مردم برسد.
✍🏻مریم قپانوری
#نقد
#به_قلم_خودم




