رهروان عشق

رهروان عشق

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • رهروان عشق

فصل گردو فصل بیداری

21 شهریور 1404 توسط مریم قپانوری

فصل گردو، فصل بیداری

صبح هنوز از خواب شبانه‌اش بیدار نشده، که باغدار با چشمانی نیمه‌خواب و دلی پر از دغدغه، راهی صف نان می‌شود. بوی نان داغ، بوی زندگی‌ست؛ نانی که باید قوت روز باشد، هم برای تن خسته‌اش، هم برای دل نگرانش. سپس راهی باغ می‌شود؛ باغی که حالا صدای تق‌تق چوب و افتادن گردوها، موسیقی روزهای برداشت است. گاهی گردویی در آب می‌افتد و موجی کوچک می‌سازد، گاهی بی‌هوا بر سر باغدار فرود می‌آید و گاهی آرام روی خاک می‌نشیند، مثل دانه‌ای از امید.

اما این فصل، فقط فصل محصول نیست؛ فصل ترس هم هست. ترس از دزدهایی که شب را شکار می‌دانند و باغدار را مجبور کرده‌اند شب‌ها را با چشم‌های باز نگهبانی دهد و روزها را با کمر خمیده کار کند. هر گردویی که می‌افتد، انگار دل باغدار هم با آن می‌افتد با هزار امید و با هزار بیم.

و حالا، فرمان مقام قضایی آمده؛ فرمانی که فروش گردو را تا پایان شهریور در بند کشیده و باغدار را به صبر،کار و نگهبانی شبانه فرا‌ می‌خواند.»

انگار زمان هم به صف ایستاده، مثل نان سنگک، مثل دل باغدار. او باید صبر کند، نگهبانی دهد و گردوها را یکی‌یکی جمع کند تا روزی که ثمرِ زحمتش، بی‌دلهره به دست مردم برسد.
✍🏻مریم قپانوری
#نقد
#به_قلم_خودم

1757663731copilot_20250912_110211.jpg

 نظر دهید »

اتوبوس قراضه‌ی خیال

19 شهریور 1404 توسط مریم قپانوری

اتوبوس قراضه‌ی خیال

خیال‌های آدم، مثل یک اتوبوس قراضه‌اند؛ پر از مسافرهای جورواجور؛ خاطره، ترس، آرزو، حسرت و گاهی حتی سایه‌هایی که اسم ندارند. این اتوبوس اگر راننده‌ای نابلد پشت فرمانش باشد مثلاً خودمان وقتی بی‌هدایت و بی‌توکل می‌خواهیم همه‌چیز را کنترل کنیم با سرعت می‌رود سمت دره‌ای به اسم نابودی. جایی که آدم به جای فهمیدن، غرق می‌شود. مثل دردهایی که اگر به طبیب نابلد بسپاری، به جای درمان، استرس و سردرگمی تحویلت می‌دهد.

اما وقتی این اتوبوس خیال را می‌سپاری به راننده‌ای ماهر، به طبیب حقیقی، یعنی خدا و اهل بیت (ع) اتفاقی عجیب می‌افتد. آن دره‌ی تاریک، می‌تواند بشود سکوی پرتاب. با توکل، با اعتماد، با تسلیم عاشقانه، اتوبوس قراضه‌ات تبدیل می‌شود به مرکب نور. همان خیالات، همان دردها، حالا می‌شوند مسافرهای فهم و شکر و تو، از ته دره‌ی اضطراب، می‌رسی به قله‌ی سلامت، آرامش و رضایت.
#نقد
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری

1757465095copilot_20250910_040852.jpg

 نظر دهید »

تب فراق...

19 شهریور 1404 توسط مریم قپانوری

تب فراق

وقتی کودک را از شیرِمادرمی‌گیرند، جهانش واژگون می‌شود؛ از فراق تب می‌کند، بی‌قرار می‌شود، شب‌ها با گریه به خواب می‌رود و روزها با اشتیاق به دامان مادر پناه می‌برد.
او نمی‌داند شیر چیست، اما می‌داند آغوشِ مادر، مأمنِ جان است صدای مادر، مرهمِ تب است. او می‌داند بودنِ مادر، یعنی آرامشِ بی‌دلیل.

و ما نیز چون کودکانی هستیم که از دامانِ امام‌مان جدا افتاده‌ایم؛ از آن آغوشِ نوری که امام رضا (ع) درباره‌اش فرمود:الامام، الانیس الرفیق و الوالد الشفیق والاخ الشقیق والامُّ البّرة بالولد الصغیر و مفزع العباد فى الداهیة النآد.(1)
امام اُنس رفیق و شفقت پدر و همراهى برادر و خوبى مادر به فرزند کوچک را دارد و در آگاهى و خصوصیات کمال و جمال، برابر و جایگزین ندارد…

پس اگر کودک از فراقِ مادر تب می‌کند،
دلِ ما نیز باید از فراقِ امام بسوزد؛ تب کنیم، بی‌قرار شویم، شب‌ها با اشکِ شوق بخوابیم و روزها با دعا و ناله، تقلا کنیم تا به آغوشِ ولایت بازگردیم. شاید این تبِ فراق، این التهابِ بی‌قراری، همان آتشِ اشتیاقی باشد که پرده‌ی غیبت را بسوزاند.
شاید اگر همه با جان و دل، امام را بخواهیم، آقا بیاید و آغوشش، آرامشِ تمامِ تب‌های بی‌درمانِ ما باشد.
پ.ن:اصول کافی،ج 1،ص 200
#نقد
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری

1757462994negar_1757462875507.jpg

 نظر دهید »

عطر بندگی در هوای زندگی

18 شهریور 1404 توسط مریم قپانوری

عطر بندگی در هوای زندگی

در میان غوغای دنیا، پیامبری برخاست که از میان همه‌ی جلوه‌های زمین، زن را دوست داشت، عطر را می‌ستود و نماز را نور چشم خود می‌دانست.

او به ما آموخت که عشق زمینی، اگر با طهارت دل و سجده‌ای عاشقانه همراه شود، نه تنها مذموم نیست، بلکه مقدس است.

در واپسین لحظات عمر، امامی چشم گشود به حقیقتی دیگر؛ فرمود:
“شفاعت ما، سهم کسی است که نماز را سبک نشمارد یعنی فقط نماز نخواند، بلکه نماز را ارزش و حرمت نهد و آن را ستون زندگی‌اش سازد.”

این دو روایت، دو پرتو از یک خورشیدند؛
یکی از زیبایی‌های دنیا می‌گوید و دیگری از سنگینی مسئولیت بندگی و هر دو، در نهایت، ما را به یک حقیقت می‌رسانند:
” انسان، اگر دل به زیبایی‌های مشروع دنیا بسپارد، اما چشم دلش در نماز آرام گیرد، اگر عاشق باشد و عاشقانه در برابر خدا خم شود، زندگی کند با یاد خدا آنگاه، نه تنها دنیا را گم نمی‌کند، بلکه آخرت را نیز به دست می‌آورد.”

پس راز رستگاری، در تعادل است: در عطر زندگی و نماز، در محبت انسان و خدا، در زمینی بودن و آسمانی زیستن.
#نقد

#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری

1757409861copilot_20250909_125100.jpg

 نظر دهید »

مادری بی‌سواد،اما بصیر

18 شهریور 1404 توسط مریم قپانوری

🌿 مادری بی‌سواد، اما بصیر

من بچه‌ی مادری هستم که هیچ‌وقت مدرسه نرفت. از خواندن و نوشتن فقط به اندازه‌ی یک پایه آن‌هم کلاس اول بلد بود. اما انگار چیزی در دلش بود که از خیلی‌ها بیشتر می‌فهمید؛ همیشه می‌گفت:
«من هیچی ندارم، ولی نمی‌خواهم بچه‌هایم خوار و خفیف باشند.»

از همان دوران ابتدایی و راهنمایی، مادرم مثل سایه دنبال درس و مدرسه‌ی ما بود. هر هفته می‌رفت مدرسه، با مدیر و معلم‌ها حرف می‌زد، احوال درس‌مان را می‌پرسید، حتی اگه نمی‌فهمید که چه میگویند، اما با دقت گوش می‌داد و بعدش با ما حرف می‌زد.
تابستان‌ها که می‌رسید، به‌جای اینکه بگذارد در کوچه‌ها پرسه بزنیم ما را ثبت‌نام می‌کرد در کانون فرهنگی آموزشی. کلاس فیلم‌برداری، ویندوز XP، کلاس سرود، کلاس ریاضی جبرانی، کلاس تجوید و قرآن.
آن‌قدر پیگیر بود که انگار خودش استاد دانشگاه بود ولی نه، فقط یک مادر بود. یک مادر بی‌سواد، با قلبی پر از شعور و عشق.

یادم هست یک بار گفت:
«اگه خودم بلد نیستم، دلیل نمی‌شود بچه‌هایم هم عقب بمانند.»
و همین جمله شد چراغ راه من. شد دلیل اینکه امروز هرچی دارم، از آن روزهاست. از آن زن ساده‌ای که با دست‌های خسته‌اش، ما را به کلاس‌های فرهنگی می‌فرستاد، با چادر گل‌دارش می‌آمد مدرسه و با نگاهی که پر از امید بود، ما را تشویق می‌کرد.

امروز که بزرگ شدم و از کنار آن کانون فرهنگی عبور کردم،به یاد آن سال‌ها افتادم، دلم لرزید. غبطه خوردم به آن روزها، به آن زن، به آن شعور بی‌مدرک.
چطور کسی که حتی اسم خودش را نمی‌توانست بنویسد، توانست استعدادهای ما را کشف کند؟ چطور توانست ما را از کوچه‌های خاکی به مسیر درست هدایت کند؟

🕊️ و حالا که نیست.
برای روحش، برای آن همه عشق بی‌ادعا،
فاتحه‌ای می‌فرستم و صلواتی بلند.
باشد که در آن دنیا هم، مثل این دنیا، عزیز و سربلند باشد.

#به_قلم_خودم
#آزاد_نویسی
✍🏻مریم قپانوری

1757364754negar_1757270928471.jpg

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 23
  • 24
  • 25
  • ...
  • 26
  • ...
  • 27
  • 28
  • 29
  • ...
  • 30
  • ...
  • 31
  • 32
  • 33
  • ...
  • 49
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

موضوعات

  • همه
  • احکام نو پدید
  • اخبار
  • به سوی ظهور
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • حجاب و عفاف
  • درباره مدیر
  • دفاع مقدس
  • دلنوشته ها
  • دینی
  • دینی،سیاسی
  • دینی،مذهبی،سیاسی
  • روز مادر
  • سواد رسانه ای
  • سیاسی
  • سیاسی
  • سیاسی،دینی
  • عکس نوشته
  • عکس نوشته ها
  • مذهبی،دینی
  • نسیم خدا
  • نوروز 96

آیتم ها

  • چگونه با فرزند خوانده خود رفتار کنیم؟
  • نجوای عروس با مادرشوهر
  • باران اشک بر زمین بی‌تاب
  • رنج کشیده، به یاد مادران آسمانی
  • زیر نور خورشید
  • راهکارهای حفظ عزت در زندگی مشترک
  • خش‌خش فرصت‌ها
  • غنچه‌های شهادت بر دامان مادر
  • چگونه فرزندانی مسئولیت پذیر تربیت کنیم
  • خش‌خش فرصت‌ها
  • غنچه‌های شهادت بر دامان مادرشهید
  • چگونه به دیدار امام عصر(عج) مشرف شویم؟
  • چگونه معامله‌ای پرسود داشته باشیم؟
  • بی وزنی....
  • چگونه یک مادر و مربی باشیم؟
  • پله پله تا ملاقات خدا
  • غروب غیرت و طلوع بی حیائی
  • لقمه شیرین مورچه‌ها
  • لقمه‌ی شیرین مورچه‌ها
  • شیرینی سه جلد اصول کافی

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • نورفشان
  • سلام

ساعت

ساعت فلش

کد موس یا ضامن آهو

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس