رهروان عشق

رهروان عشق

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • رهروان عشق

جوجه‌ای که قربانی سیاست می‌شود

17 شهریور 1404 توسط مریم قپانوری

🐣 جوجه‌ای که قربانی سیاست می‌شود

در نگاه اول، جوجه تنها آغازگر چرخه تولید مرغ است؛ موجودی کوچک که قرار است با تغذیه مناسب، مراقبت کافی و مدیریت اصولی، به مرغی تبدیل شود که بخشی از امنیت غذایی جامعه را تأمین کند. اما گاهی همین جوجه، به جای آن‌که در مسیر رشد و تولید قرار گیرد، قربانی سیاست‌های ناکارآمد در تأمین نهاده‌های دامی و دانه‌های طیوری می‌شود.

در شرایطی که واردات یا توزیع خوراک طیور با چالش‌هایی مواجه می‌شود از نوسانات ارزی گرفته تا تصمیمات غیرکارشناسی هزینه نگهداری از جوجه‌ها به شکل سرسام‌آوری افزایش می‌یابد. در چنین وضعیتی، برخی تولیدکنندگان ناچار می‌شوند از ادامه مسیر صرف‌نظر کنند، و این جوجه‌های بی‌گناه، به جای رشد، به مرز نابودی کشیده می‌شوند.

این اتفاق نه‌تنها از منظر اخلاقی نگران‌کننده است، بلکه تبعات اقتصادی و اجتماعی گسترده‌ای دارد. کاهش تولید مرغ، افزایش قیمت‌ها، فشار بر سفره‌های مردم و بی‌اعتمادی به نظام تأمین غذا، تنها بخشی از پیامدهای این بحران است.

بنابراین، لازم است سیاست‌گذاران با نگاهی دقیق‌تر، تصمیماتی اتخاذ کنند که نه‌تنها از تولیدکننده حمایت کند، بلکه چرخه زندگی این جوجه‌های کوچک را نیز محترم بشمارد. چرا که هر جوجه، آغاز یک زنجیره حیاتی است؛ زنجیره‌ای که اگر پاره شود، امنیت غذایی جامعه نیز به خطر می‌افتد.
#نقد
#به_قلم_خودم
#آزاد_نویسی
#سوژه_هفتگی

1757316161img_20250906_210208_141.jpg

 نظر دهید »

مادری بیسواد،اما بصیر

16 شهریور 1404 توسط مریم قپانوری

🌿 مادری بی‌سواد، اما بصیر

من بچه‌ی مادری هستم که هیچ‌وقت مدرسه نرفت. از خواندن و نوشتن فقط به اندازه‌ی یک پایه آن‌هم کلاس اول بلد بود. اما انگار چیزی در دلش بود که از خیلی‌ها بیشتر می‌فهمید؛ همیشه می‌گفت:
«من هیچی ندارم، ولی نمی‌خواهم بچه‌هایم خوار و خفیف باشند.»

از همان دوران ابتدایی و راهنمایی، مادرم مثل سایه دنبال درس و مدرسه‌ی ما بود. هر هفته می‌رفت مدرسه، با مدیر و معلم‌ها حرف می‌زد، احوال درسمان را می‌پرسید، حتی اگه نمی‌فهمید که چه میگویند؟ با دقت گوش می‌داد و بعدش با ما حرف می‌زد.
تابستانها که می‌رسید، به‌جای اینکه بگذارد در کوچه‌ها پرسه بزنیم ما را ثبت‌نام می‌کرد در کانون فرهنگی آموزشی. کلاس فیلم‌برداری، ویندوز XP، کلاس سرود، کلاس ریاضی جبرانی، کلاس تجوید و قرآن.
آن‌قدر پیگیر بود که انگار خودش استاد دانشگاه بود ولی نه، فقط یک مادر بود. یک مادر بی‌سواد، با قلبی پر از شعور و عشق.

یادمه یک بار گفت:
«اگه خودم بلد نیستم، دلیل نمی‌شود بچه‌هایم هم عقب بمانند.»
و همین جمله شد چراغ راه من. شد دلیل اینکه امروز هرچی دارم، از آن روزهاست. از آن زن ساده‌ای که با دست‌های خسته‌اش، ما را به کلاس‌های فرهنگی می‌فرستاد، با چادر گل‌دارش می‌آمد مدرسه و با نگاهی که پر از امید بود، ما را تشویق می‌کرد.

امروز که بزرگ شدم و از کنار آن کانون فرهنگی عبور کردم،به یاد آن سال‌ها افتادم، دلم لرزید. غبطه خوردم به آن روزها، به آن زن، به آن شعور بی‌مدرک.
چطور کسی که حتی اسم خودش را نمی‌توانست بنویسد، توانست استعدادهای ما را کشف کند؟ چطور توانست ما را از کوچه‌های خاکی به مسیر درست هدایت کند؟

🕊️ و حالا که نیست.
برای روحش، برای آن همه عشق بی‌ادعا،
فاتحه‌ای می‌فرستم و صلواتی بلند.
باشد که در آن دنیا هم، مثل این دنیا، عزیز و سربلند باشد.
#نقد
#به_قلم_خودم
#آزاد_نویسی
✍🏻مریم قپانوری

1757271006negar_1757270928471.jpg

 نظر دهید »

ماه‌گرفتگی

16 شهریور 1404 توسط مریم قپانوری

نماز در گرفتگی نور

در آن روز، آسمان چهره‌ای دیگر داشت. خورشید که همیشه با شکوه و روشنی بر زمین می‌تابید، ناگهان رنگ باخت و در پس سایه‌ای سنگین فرو رفت. مردم مدینه، با چشمانی پر از حیرت، به آسمان خیره شدند. زمزمه‌ها در کوچه‌ها پیچید: «ابراهیم، فرزند پیامبر(ص) از دنیا رفت و آسمان نیز در سوگ او گریست.»

ابراهیم، کودک نازنینی بود با چشمانی روشن و لبخندی که دل پیامبر(ص) را نرم می‌کرد. او ثمره‌ی عشقی پاک بود میان محمد مصطفی(ص) و ماریه قبطیه. اما اجل، بی‌رحم و بی‌صدا، در آغوش پیامبر(ص) آمد و کودک را با خود برد. پیامبر(ص)، با چشمانی اشک‌بار، پیکر کوچک فرزندش را در آغوش گرفت. بغضی سنگین در گلویش نشست، اما لب به شکایت نگشود. تنها گفت: «دل می‌سوزد و چشم می‌گرید، اما جز آنچه خدا بخواهد نمی‌گوییم.»

در همان لحظات، خورشید گرفت. مردم، دل‌نگران و اندوهگین، این هم‌زمانی را نشانه‌ای دانستند. برخی گفتند: «آسمان نیز در غم پیامبر شریک شده.» دیگران باور کردند که این پدیده، نشانه‌ای آسمانی از عظمت ابراهیم است.

اما پیامبر(ص) برخاست. با گام‌هایی آرام، بر منبر ایستاد و با صدایی روشن و قاطع فرمود:
«خورشید و ماه، نشانه‌هایی از قدرت خداوندند. این دو، به فرمان او می‌گردند و گرفتگی‌شان نه به خاطر مرگ کسی است، نه به خاطر تولد کسی. هرگاه چنین پدیده‌ای دیدید، به نماز بایستید. به یاد خدا باشید، نه به دنبال نشانه‌هایی از بشر.»

و آن روز، نماز آیات در میان امت اسلام پدید آمد؛ نمازی که از تعظیم و تأمل در عظمت آفرینش.

امشب، باز آسمان در سکوت فرو می‌رود. ماه، آرام آرام در سایه‌ی زمین پنهان می‌شود و دل‌ها به تماشای این شگفتی آسمانی می‌نشینند. اما این، نه نشانه‌ی خشم است و نه پیام مرگ. این، آیتی‌ست از آیات خداوند؛ دعوتی برای تأمل، برای خشوع، برای نماز. پس با دیدن ماه گرفتگی برخیزید ای اهل زمین و نماز آیات بخوانید. گوش نسپارید به زمزمه‌های بی‌پایه‌ی فضای مجازی، که هر گرفتگی را به فال و فاجعه گره می‌زنند.

آسمان، رازهایش را تنها با آنان در میان می‌گذارد که با دل روشن و دیده‌ی بیدار، به نشانه‌های حق می‌نگرند.
✍🏻مریم قپانوری
#نقد
#به_قلم_خودم

1757217484copilot_20250907_072451.jpg

 نظر دهید »

پیام آور بهار و همدم کودکانه

16 شهریور 1404 توسط مریم قپانوری

پیام‌آور بهار و همدم کودکانه
در آستانه‌ی نوروز، یکی از شیرین‌ترین خاطرات کودکی برای بسیاری از خانواده‌ها، خرید جوجه رنگی است؛ موجودی کوچک، لطیف و پرجنب‌وجوش که با رنگ‌های شاد و چشم‌نوازش، دل هر کودکی را می‌رباید. بچه‌ها پس از خرید، با اشتیاق فراوان آن را در آغوش می‌گیرند، نوازشش می‌کنند و گاه با فشار کودکانه‌ای که از سر محبت است، مهر خود را به او نشان می‌دهند.

جوجه رنگی، فراتر از یک حیوان خانگی ساده، نمادی از آغاز دوباره‌ی زندگی است؛ سلامی گرم به بهار، به طبیعتی که پس از خواب زمستانی، دوباره جان می‌گیرد. حضور این موجود کوچک در خانه، یادآور طراوت، تازگی و امیدی است که با آمدن نوروز در دل‌ها جوانه می‌زند.

اما گاهی جوجه رنگی نقش پررنگ‌تری در زندگی یک کودک ایفا می‌کند. برای کودکی که تک‌فرزند است، یا در غربت زندگی می‌کند و همبازی ندارد، این جوجه کوچک می‌تواند همدمی صمیمی باشد؛ کسی که با او حرف می‌زند، بازی می‌کند و احساس تنهایی‌اش را با حضورش کم‌رنگ‌تر می‌بیند.

در نگاه ساده‌ی یک کودک، جوجه رنگی فقط یک حیوان نیست؛ بلکه دوست کوچکی‌ست که با آمدنش، خانه را پر از شادی، رنگ و زندگی می‌کند. و شاید همین پیوند عاطفی، دلیل ماندگاری خاطره‌ی جوجه رنگی در ذهن بسیاری از ما باشد.
#نقد
#به_قلم_خودم
#چالش_هفتگی
✍🏻مریم قپانوری

1757215738img_20250906_210208_141.jpg

 نظر دهید »

پناهگاه دل

15 شهریور 1404 توسط مریم قپانوری

پناهگاه دل
جوجه جوجه طلایی
نوکت سرخ و حنایی
گفتا جایم تنگ بود
دیوارش از سنگ بود
تخم خود را شکستم
اینجوری بیرون جَستم 🐣

یادش بخیر این شعر را برای خواهرزادم روی تاب می‌خواندم وقتی کوچولو بود و همه‌ی زندگی من شده بود. اما طولی نکشید که جوجه‌ی کوچک خاله با شغل پدرش پر زد و رفت دنیا را گشت، همش از این شهر به آن شهر،با هر قدمی شعر‌ها یاد گرفت و با هر نگاهی دلش پر زد و بزرگ شد.
او همیشه، در دلش صدای تاپ تاپ تاب بازی و خنده‌های آن روزها مثل لالایی شبانه بود حالا که بزرگ‌تر شده، شاید دیگر شعر را از حفظ نخواند. شاید دیگر روی تاب نخندد، اما آن لحظه‌ها، آن عشق بی‌قید و شرط در قلبش جا خوش کرده، مثل یک چراغ کوچک که در تاریکی‌ها روشن می‌ماند.

لحظه‌های کوچک، مثل خواندن یک شعر ساده یا تاب دادن یک بچه، شاید گذرا باشند، اما تأثیرشان عمیق است. آن‌ها ریشه می‌زنند در دل آدم‌ها و سال‌ها بعد، وقتی بزرگ شدند، همان خاطره‌ها می‌شوند پناهگاه، دلیل لبخند و بخشی از هویت.
✍🏻مریم قپانوری
#به_قلم_خودم
#نقد

1757182057img_20250906_210208_141.jpg

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 24
  • 25
  • 26
  • ...
  • 27
  • ...
  • 28
  • 29
  • 30
  • ...
  • 31
  • ...
  • 32
  • 33
  • 34
  • ...
  • 49
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

موضوعات

  • همه
  • احکام نو پدید
  • اخبار
  • به سوی ظهور
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • حجاب و عفاف
  • درباره مدیر
  • دفاع مقدس
  • دلنوشته ها
  • دینی
  • دینی،سیاسی
  • دینی،مذهبی،سیاسی
  • روز مادر
  • سواد رسانه ای
  • سیاسی
  • سیاسی
  • سیاسی،دینی
  • عکس نوشته
  • عکس نوشته ها
  • مذهبی،دینی
  • نسیم خدا
  • نوروز 96

آیتم ها

  • چگونه با فرزند خوانده خود رفتار کنیم؟
  • نجوای عروس با مادرشوهر
  • باران اشک بر زمین بی‌تاب
  • رنج کشیده، به یاد مادران آسمانی
  • زیر نور خورشید
  • راهکارهای حفظ عزت در زندگی مشترک
  • خش‌خش فرصت‌ها
  • غنچه‌های شهادت بر دامان مادر
  • چگونه فرزندانی مسئولیت پذیر تربیت کنیم
  • خش‌خش فرصت‌ها
  • غنچه‌های شهادت بر دامان مادرشهید
  • چگونه به دیدار امام عصر(عج) مشرف شویم؟
  • چگونه معامله‌ای پرسود داشته باشیم؟
  • بی وزنی....
  • چگونه یک مادر و مربی باشیم؟
  • پله پله تا ملاقات خدا
  • غروب غیرت و طلوع بی حیائی
  • لقمه شیرین مورچه‌ها
  • لقمه‌ی شیرین مورچه‌ها
  • شیرینی سه جلد اصول کافی

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • نورفشان
  • سلام

ساعت

ساعت فلش

کد موس یا ضامن آهو

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس