داستان دستها
داستان دستها
دست، این عضو کوچک و بیادعا، گاه قلم میشود؛ مینویسد تا حقیقت را از زیر خاکستر تحریف بیرون کشد. گاه میشود کاشِفُ الکَرب، آنگونه که دست سردار سلیمانی، در دل تاریکی داعش، چراغ راه شد؛ دستی که غبار وحشت را از چهرهی ملت زدود و بر جان ایران، نسیم امنیت وزاند.
گاه، این دست، در دل تحریمها و حوادث، پناه یک ملت میشود؛ دستی که برای امت میجنگد. همانی که در لحظهی تصمیم، لرزش ندارد؛ چون دست رهبر، که در طوفانها، سکاندار امید است.
اما همین دست، گاه در هیبت یک ابرقدرت ظاهر میشود؛ دستی که برای خونریزی دراز شده است، همچون دست ترامپ، که روحش آغشته به خون مظلومان است، از غزه تا یمن، از قدس تا کابل و جسمش، همچون ملکهی انگلیس پیش از مرگ، کبود و فرسوده، گواهیست بر زوال قدرتی که بر ظلم بنا شده است.
در نهایت، آنگاه که دستها به بازی قدرتها مشغولاند، صدایی از بلندای معنا میرسد:
“یدُ اللهِ فوقَ أیدیهم”
دستی که نه در بند بیماریست، نه در قید سیاست. دستی که مکانیسم ماشهها را به فرصت تبدیل میکند، به اذن الله تبارک و تعالی.
دست، اگر در مسیر حق باشد، میتواند تاریخ را بنویسد، اشک را پاک کند و ظلم را به زانو درآورد.
#به_قلم_خودم
✍🏻*مریم قپانوری*



