هدیه ای به حرم برکتی درجان
هدیهای به حرم، برکتی در جان
در یکی از سفرهای دلتنگ و دلنشینمان به مشهد، همسفری داشتیم که دلش را در تار و پود قالیچهای بافته بود؛ قالیچهای نه از نخ و رنگ، که از عشق و نذر و نیت. آن را با احترام و اشتیاق، به دفتر نذورات حرم رضوی سپرد؛ گویی هر گرهاش زمزمهای بود از دعای بیصدا، هر نقشاش ردّی از اشکهای شبانه.
پس از آن، از سوی همان دفتر، چند پرس قرمهسبزی حرم به ما هدیه دادند؛ غذایی ساده اما آکنده از برکت. طعمش چیزی فراتر از خورش بود. انگار هر قاشقش، تکهای از آرامش بود، از مهربانی بینامی که در آن حرم نفس میکشید.
و نمک حضرتی؛ آه، آن نمک! نه فقط چاشنی غذا، که مزهای از حضور. هنوز که هنوز است، عطرش در جانم مانده، مثل ردّی از نسیم صحن، مثل زمزمهای از پنجره فولاد. گاهی که دلتنگ میشوم، تنها با یاد آن نمک، طعم زندگی را دوباره میچشم.
#به_قلم_خودم
#سوژه_هفتگی
✍🏻مریم قپانوری






