سیمرغی در دل آسمان
سیمرغی در دل آسمان
هر سال که هفتهی دفاع مقدس از راه میرسید، خانهها رنگی دیگر میگرفتند. تلویزیون با همان سه کانال قدیمیاش، شب و روز پر بود از تصاویر خاک و خون، از مردانی که در قابهای کوچک، بزرگتر از زندگی میجنگیدند. صدای انفجار، فریاد و موسیقیهای حماسی، در پسزمینهی روزهای پاییزی، جاری بود.
اما من، با دلی آرام و صلحطلب، میان آنهمه هیاهو، دنبال چیزی دیگر بودم. جنگ برایم مفهومی نداشت جز دعوای بچهها در کوچه، یا صدای بلند پدر و مادرها در خانه. هر جا که آتش درگیری شعله میکشید، با تمام توانم سعی میکردم خاموشش کنم. شاید برای همین بود که میان آنهمه فیلم، فقط یکی به دلم نشست: سیمرغ.
داستان دو خلبان، شهید علیاکبر شیرودی و شهید احمد کشوری که از کلاسهای هوافضا تا پرواز آخرشان، با دلهایی بزرگتر از آسمان، پر کشیدند. لحظهای که هلیکوپترشان مورد اصابت قرار گرفت، چیزی در دل من شکست. اشکهایم بیصدا ریختند برای آن دو پرندهی عاشق و برای آرزویی که در دل کوچک من جوانه زد؛ پرواز و خدمت به وطن.
ما بچههای آن نسل، با چشمهایی پر از رؤیا، آسمان را نگاه میکردیم، میخواستیم خلبان شویم. میخواستیم مثل سیمرغ، از دل آتش بگذریم و به نور برسیم. اما زمان گذشت و رؤیاهایمان شکل دیگری گرفتند.
امروز، دیگر آن تصاویر خاکگرفتهی تلویزیون نیستند که دلها را تکان میدهند. حالا ما، نسلِ رؤیابینِ دیروز، خود شاهد جنگی 12 روزه بودیم. گوشهای از آن سالها را با گوشت و پوست لمس کردیم. صدای انفجار، اضطراب شبانه و بغضی که در گلوی کودکانمان نشست، یادآور همان روزهایی بود که فکر میکردیم فقط در کتابها و فیلمها ماندهاند.
اکنون بیش از هر زمان، میدانیم که آرمان شهدا فقط خاطره نیست، بلکه راهی است برای بیداری. لزوم مقابله، تاکتیک و جانفشانی در راه وطن، دیگر شعار نیست؛ تجربهای است که در دل ما ریشه دوانده. ما میخواهیم همراه شویم با آن آرمانها، با آن پروازهای بیپروا، با آن سیمرغهایی که از دل آتش برخاستند.
باشد که این بیداری برای دفاع و هم برای ساختن باشد. برای آنکه نسل امروز، با دلهایی روشنتر، راهی را ادامه دهد که با خون آغاز شد و با ایمان ادامه یافت.
#نقد
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری
