لطف بیکران
لطف بیکران
همه به من میگفتند سختی زندگی با بچههای شیر به شیر فقط چندسال اول است همین که یک کم بزرگ شدند تو هم نفس راحتی میکشی.
امروز وقتی دختر بزرگم را به حمام بردم دوباره روزهای نوزادی اش برایم تداعی شد؛ روزیکه بی دفاع و مظلوم روی دست باباش دراز شده بود و کمی سر و گردنش را بالا میداد تا موقع آب ریختن من در حمام راه نفسش بسته نشود. امروز هم مثل همان روزها بی دفاع و مظلوم دوتا نایلون و کش بر دست گچ گرفتهاش بستم او را به داخل حمام بردم سرش را پایین و بالا میکرد تا موقع آب ریختنم خفه نشود همه حواسم به این بود که آب داخل گچ نفوذ نکند. لحظهای که آب روی سرش ریختم سرش را اینبار پایینتر آورد که آب روی شانهها و دستش نریزد.
دلم بی صدا میان شُرشُر آب لرزید بغض گلویم را فشار داد لحظهای میخواستم بغلش کنم و حرارت وجودم را با اشکهای قطره قطره سرد کنم اما باز پا روی دل و جگر ریش ریشم گذاشتم و بغضم را قورت دادم.
راستی آدمی چقدر ضعیف آفریده شده است برعکس همهی موجودات، نوزاد انسان از زمانی که به دنیا میآید برای تک تک لحظاتش نیاز به آموزش و مراقبت دارد، حتی وقتی که بزرگ میشود شاید ضعف، کاستیها و نقصانش در شمایل دیگری ظهور و بروز میکند خداوند انسان را ضعیف آفریده و این موجود ضعیف همیشه و در همه حال به خدا وابستهاست وجودش معلول ذات خداست لحظهای غافل از لطف و عنایت بیکران او نمیتواند زندگی کند.
خدایا! ای که پناه همگانی و من را در هیچ کجا و هیچ لحظهای تنها نگذاشتی دستم را مثل همیشه بگیر که تو دستگیر عالمی.
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری