مدیریت اقتصادی در خانه
زیر پوستی
پدرم مردی بود که همه چیز را با کارتن میخرید. کارگر سادهای که شب و روز در عرق میریخت، اما خانهاش همیشه پر بود؛ پر از مایحتاجی که تا یک سال خیالمان را راحت میکرد. از شیر مرغ تا جان آدمیزاد، هرچه فکرش را بکنی، بهصورت کلی و انبوه در خانه ما یافت میشد. حتی شامپو را هم نه دانهای، که کارتونی میخرید؛ گویی میخواست با این سبک خرید، امنیت و آرامش را در دل خانوادهاش ذخیره کند.
اما امروز، در خانهی همسری، دیگر خبری از آن حجم خریدها نیست. نه به گرانی کار دارم و نه به کاهش قدرت خرید؛ هزاران اما و اگر را کنار میگذارم. آنچه برای من دشوار است، زیستن با سبک زندگیای است که خریدها ماهانهاند و به محض رسیدن به سر برج، همه چیز ته میکشد. این سبک، برای کسی که در فراوانیِ مدیریتشده زندگی کرده، سخت و سنگین است.
با این همه، یک چیز را هرگز فراموش نمیکنم؛ مادرم در کم و زیاد خانه، قدر زحمات پدر را میدانست و لب به شکایت نمیگشود. با پنج فرزند قد و نیمقد، همیشه اندک پولی را کنار میگذاشت؛ پساندازی کوچک اما پرمعنا، که در روز مبادا گرهی از کار خانه باز میکرد.
امروز، وقتی ماشین دههی هشتادی روشن نشد و آقای خانه بیپول دم در ماند، همان پساندازِ کوچک بود که راه را هموار کرد. همان اندوختهی پنهان، همان تدبیر زنانه که بار دیگر نشان داد چگونه میتوان با اندکها، بزرگترین بحرانها را پشت سر گذاشت.
استادی داشتیم که میگفت: «زن اگر شده پوست دستش را بشکافد و زیر آن پولی را پنهان کند، باید این کار را انجام دهد؛ حتی اگر جایی برای پسانداز پیدا نکند.» این سخن، نه اغراق بود و نه شعار؛ حقیقتی بود که در زندگی مادرم و در تجربهی امروز من، بارها به چشم آمد.
میشود مدیریت کرد. میشود حتی پول یک کرایه را کنار گذاشت تا روزی که واریزی از راه برسد، خانه بیپناه نماند. پسانداز، ذخیرهی آرامش و عزت خانواده است. زن خانه، با دستانی که شاید خسته و ترکخورده باشند، میتواند آیندهای را بسازد که در آن هیچکس دم در بیپول نماند و هیچ راهی نرفته نماند.
#به_قلم_خودم
#نقد
✍🏻مریم قپانوری
#رها_نویسی
