چگونه در دل همسر و مادر شوهر جا باز کنیم؟
مِهر مادرانه یا بند اسارت
با خودش دو دوتا چهارتا میکند. پسرش را بزرگ کرده، با رنج و مهر، شببیداریها و دعاها.
حالا که برایش همسری برگزیدهاند، دلش آرام نیست.اضطرابی پنهان در جانش میجوشد؛ مبادا آن زن، جای او را در دل پسرش بگیرد.مبادا مهر تازه، مهر کهنه را از دل براند.
مادر، بیوقفه زندگی پسر را رصد میکند.
چشم به جزئیات دارد، نه از سر کنجکاوی، بلکه از بیم؛ بیم آنکه مبادا همهچیز خوب باشد.چرا؟
چون اگر همهچیز خوب باشد، دیگر چه نیازی به مادر؟ پس در پی یافتن نقصی است، تا به پسر بفهماند؛ دل به این زن خوش نکن، زن واقعی منم، مادرت و نه همسرت.
تمام توانش را به کار میگیرد تا رابطه، نفوذ و قدرتش با پسرش، همچنان برقرار باشد؛ حرف، حرف او باشد، نه دیگری.
دیگری که حالا شریک زندگی پسر است،
اگر خدا بخواهد و سیاست زنانهی او مجال دهد.
مادر فراموش کرده که قرآن، همین فرزند را وسیلهی ابتلای او قرار داده.اگر قرار است پسرش مردی کامل شود، باید رهایش کند. بگذارد دو دستی زندگیاش را بچسبد. زندگیای که پر از سختی است؛
بیپولی، رفتوآمدوقت و بی وقت، ناکامی. اینها همه بخشی از مسیر رشد اوست، نه دلیلی برای بازگشت به آغوش مادر.
چسبیدن به پسری که روزی در دامنش بزرگ شده و حالا پشت لبش سبز شده، فقط دست و پای او را میبندد و زندگی را به کامش تلخ میکند. مِهر مادرانه، اگر به بند بدل شود، دیگر مِهر نیست اسارت است.
اگر مادر عاقلانه بیندیشد، رفتارش چنان خواهد بود که عروس، خود پسر را به خدمت مادر بفرستد. نه آنکه هر روز با دعوا و مرافه، کام زندگیاش را زهر کند تا شاید جایی در دل پسر پیدا کند.
مادر، چه نسبی باشد چه سببی،
نقشی تربیتی دارد. اما این نقش، پس از بزرگ شدن فرزند، دیگر آسان نیست.
کمتر کسی میتواند این نقش را تا ابد جاودانه کند. زیرا تربیت، فقط در گفتن و هدایت کردن نیست، در رها کردن و اعتماد داشتن نیز معنا مییابد.
مادر باید یاد بگیرد که گاهی سکوت،
بیش از هزار نصیحت اثر دارد و گاهی عقبنشینی، بیش از هزار حضور، مِهر میسازد. او باید مادر بماند پناه و مامن، نه دخالت، یادآور مهر باشد و نه مانع رشد.
زن زندگی، آمده تا شریک باشد او رقیب مادر نیست. مادر، اگر بخواهد همچنان در دل پسرش جا داشته باشد، باید جای خود را از سلطه به حکمت تغییر دهد و از نقش فرمانده، به نقش پناهدهنده کوچ کند تا روزی، از سر عشق، پسرش دست او را ببوسد و بگوید:
«مادرم، تو هنوز ستون زندگی منی.»
#رها_نویسی
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری
