چگونه نام و یاد اهل بیت (ع)را زنده نگه داربم؟
غریبی
وقتی میآمد، صدایش در کوچه میپیچید. ما کودک بودیم و معنای کلماتش را درک نمیکردیم، تنها غربت و غریبی حسین (ع) را از میان نالههایش حس میکردیم. پیرمردی دورهگرد بود؛ بلندگوی کهنهای بر شانه، شالی سبز بر گردن و اشکهایی که بیوقفه با همان شال پاک میشد.
هر بار که قدم به کوچه میگذاشت، مادرم سکهای در دستمان میگذاشت تا به او بدهیم. ما با شوق کودکانه میدویدیم و او با دعایی گرم بدرقهمان میکرد. مادرم میگفت: «این صدا از اهلبیت میخواند و همین ارزشمند است.» برای ما و همهی اهل کوچه، او «غریبی» بود؛ نامی که ما بر او گذاشته بودیم و به لبها نشسته بود و با نوایش اشکها جاری میشد. مردم برایش خوراکی و پول میآوردند و او همچنان میخواند، بیتکلف و بیانتظار.
امروز، پس از سالها، دوباره صدایش را شنیدم. همان روضهی قدیمی را میخواند، با همان لرزش و همان حال. گوش دادم و دیدم که متن روضه را درست نمیخواند، اما باکی نبود، آنچه میماند، حال و هوای دل بود.
ارزش صدا و ذکر، همیشه در صحت کلمات نیست، بلکه در صداقت دل است. آن پیرمرد با اشک و ایمانش، حقیقتی را زنده میکرد که فراتر از متن بود: یاد حسین (ع) و غربت او. گاهی آنچه در جان مینشیند، سوز دل و صفای نیت است و همین است که پس از سالها هنوز در کوچهی خاطرهها طنین دارد.
#به_قلم_خودم
#نقد
✍🏻مریم قپانوری
#رها_نویسی
