07 آبان 1395
باز باران،با ترانه،با گهر های فراوانمی خورد بر بام خانه.من به پشت شیشه تنهاایستادهدر گذرها،رودها راه اوفتاده.شاد و خرمیک دو سه گنجشک پر گو،باز هر دممی پرند، این سو و آن سومی خورد بر شیشه و درمشت و سیلی،آسمان امروز دیگرنیست نیلی.یادم آرد روز باران:گردش ی… بیشتر »
نظر دهید »
06 آبان 1395
خش خش برگها زیر پاهایت تجلی بوسه درختان بر لوح خشکیده زمین است!!!!! پائیزتان پر ازتبلور پائیز در قلب زمین!!!!!! بیشتر »
04 آبان 1395
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش. باغ بی برگی، روز و شب تنهاست، با سکوت پاکِ غمناکش. سازِ او باران، سرودش باد. جامه اش شولای عریانیست. ورجز،اینش جامه ای باید . بافته بس شعله ی زرتار پودش باد . گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد… بیشتر »
04 آبان 1395
بوسه های زرد و نارجی با زوزه باد بر چهره چین و چروک زده زمین می نشیند!!!!!
زمین بار دگر روح میگیرد ودر عشق بازی با معشوق ،شبنم فراق را بر سینه چاک چاک سبزه های نیمه پژمرده اش می چکاند
دل آسمان شور میزند رخسارش نیلگون و گاهی لاله وار شده است!!!!
گوئی… بیشتر »