زندگی در سایهی حبل الورید
🫀زندگی در سایهی حَبلُ الوَرید
در دل سینهی انسان، رگی میتپد به نام آئورت؛ شاهرگی که در کمتر از صدم ثانیه، خون را از قلب به سراسر بدن میفرستد. سلولها، بیدرنگ، اکسیژن، غذا و حیات را دریافت میکنند. این رگ، شاهراه زندگیست؛ اگر لحظهای دچار گرفتگی شود، اگر آنوریسمی در آن رخنه کند، اگر راهش بسته شود، سلولها بینفس میمانند، بیرمق و بیجان و آنگاه، سکته میآید و شاید مرگ، بیصدا در آستانهی در بایستد.
اما در کتابی دیگر که با دل دیده میشود، آمده است:
“نَحنُ أَقرَبُ إِلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید"
ما از رگ گردن به او نزدیکتریم.
و این حبل الورید، این شاهرگ آئورت، که جان را در لحظهای به سلولها میرساند، خود نیز واسطهایست برای فهم نزدیکی خدا. اگر این رگ، سرچشمهی حیات جسم است، پس خدا سرچشمهی حیات روح است.
او از این رگ هم نزدیکتر است.
او در تپشهای قلب، در لرزشهای دل، در اشکهای بیصدا، در امیدهای بینام، حضور دارد.
اگر این ارتباط قطع شود،
اگر انسان، به نام عقل، به نام فلسفههای بیخدا، به نام نهیلیسم، این رگ روح را ببندد؛ آنگاه روح، مثل سلولی بیاکسیژن، پژمرده میشود. نه عشقی میماند، نه امیدی و نه معنایی.
تن میماند و خوردن و خوابیدن و تکرار
و انسان، بدل میشود به حیوانی با عواطفی نیمهجان، با نگاهی بیفروغ، با دلی بیصدا.
بیخدایی، یعنی؛ بریدن از سرچشمه
یعنی پوچی و بنبست و این، نه فقط پایان زندگی، بلکه پایان انسان بودن است.
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری



