رهروان عشق

رهروان عشق

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • رهروان عشق

هفته‌ی وحدت؛نغمه‌ای از اخوت و ایمان

14 شهریور 1404 توسط مریم قپانوری

🕊️ هفته‌ی وحدت؛ نغمه‌ای از اخوت و ایمان

در آستانه‌ی میلاد نبیِ مهر، محمد مصطفی (ص)، هفته‌ای آغاز می‌شود که ن تقویم دل‌ها را ورق می‌زند. هفته‌ای که در آن، شیعه و سنی، چون دو بال یک پرنده،
در آسمان ایمان، به سوی حقیقت پرواز می‌کنند.

وحدت، حذف تفاوت‌هاست، بلکه هم‌آغوشیِ تفاوت‌ها در سایه‌ی محبت و عقل؛ شیعه با عشق به علی(ع) و سُنّی با وفاداری به سنت، هر دو در مسیر پیامبر(ص) هستند و در جستجوی رضای خدا.

و چه زیبا گفت قرآن:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»
مؤمنان، برادران‌اند؛
نه فقط در لفظ و دعا، بلکه در لطف و رفتار.

شیعه و سنی باید دیوارهای سوء‌تفاهم را با آجرهای گفت‌وگو بسازند و پل‌هایی از احترام و انصاف بر رودخانه‌ی تاریخ بیفکنند. در این هفته باید صدای تفرقه را خاموش کرد و با زبان مهر، با دل ایمان، از وحدت بگوییم؛ از پیامبری که فرمود: «المؤمنون إخوة و از امتی که می‌تواند با هم، چراغی باشد در شب‌های تارِ جهان.
✍🏻مریم قپانوری
#به_قلم_خودم

 نظر دهید »

رویای رساله

14 شهریور 1404 توسط مریم قپانوری

🌙 رؤیای رساله

در دوراهی ایستاده بودم؛ یک‌سو دانشگاه، با مسیرهایی روشن اما بی‌روح، و سوی دیگر حوزه، با راهی مه‌آلود اما پر از نجواهای قُدسی. دل، بی‌قرار بود و عقل، مردد. شب‌ها را با دعا و تردید می‌گذراندم، تا آن شب رسید؛ شبی که خواب، از جنس الهام شد.

در خواب، خودم را در حجره‌ای دیدم. نه نامی داشت، نه نشانی، اما بوی کتاب و خاک طلبگی در هوا پیچیده بود. مردی آمد، با چهره‌ای آرام و نگاهی نافذ. چیزی در دست داشت؛ رساله‌ای که جلدش ساده بود، اما نور از لابه‌لای صفحاتش می‌تراوید. آن را به من داد و گفت:
«این، رساله‌ی شهیدی‌ست که راه را پیش از تو پیموده. بخوانش، تا بدانی طلبگی فقط درس نیست، جهاد است.»

نامش را نشنیده بودم. «قدوسی» برایم غریب بود. اما آن خواب، مثل مهر بر دل نشست. صبح که بیدار شدم، هنوز حس لمس آن رساله در انگشتانم بود. چند روز بعد، جواب آمد: در سطح دو حوزه علمیه پذیرفته شده‌ام و بعدها، در مسیر طلبگی، وارد سطح سه شدم و رشته‌ی فقه و اصول را برگزیدم؛ رشته‌ای که هر واژه‌اش، بوی تعهد و مسئولیت می‌داد.

و آن‌گاه بود که نام شهید آیت‌الله علی قدوسی را شناختم. مردی از نهاوند، که نه فقط دادستان انقلاب بود، بلکه معمار تربیت اسلامی. کسی که با همکاری شهید بهشتی، دو نهاد بزرگ را بنیان نهاد:
🔹 مدرسه علمیه برادران حقانی (منتظریه)
🔹 و مکتب خواهران توحید، که بعدها به جامعه‌الزهراء سلام‌الله‌علیها بدل شد.

او برای احیای فرهنگ اسلامی، نظام آموزشی‌ای نو و پرثمر طراحی کرد، و با شیوه‌ای کارساز، الگویی شد برای تمام مراکز علمی و فرهنگی. پس از انقلاب، به فرمان امام خمینی (ره)، دادستان کل انقلاب شد و در 14 شهریور 1360، در انفجار ناجوانمردانه‌ای که توسط منافقین در دادستانی رخ داد، به شهادت رسید.

اما آن انفجار، تنها جسم خاکی‌اش را گرفت. اندیشه‌اش، راهش، و رساله‌اش همان که در خواب به من داده شد هنوز زنده‌اند. شاید آن خواب، دعوتی بود از سوی شهیدی که می‌خواست بگوید:
«اگر آمده‌ای، باید بمانی. اگر می‌خوانی، باید برخیزی. اگر طلبه‌ای، باید قدوسی باشی.»

🌷 به روح بلندش، که از نهاوند تا ملکوت، مسیر نور را پیمود، صلوات و فاتحه‌ای نثار کنیم:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
✍🏻مریم قپانوری
#به_قلم_خودم

17570761341159907_782.jpg

 نظر دهید »

ولایت فرمانی فراتر از منطق

13 شهریور 1404 توسط مریم قپانوری

ولایت فرمانی فراتر از منطق

از دیار خراسان، مردی با دلی پر از دغدغه و زبانی آکنده از پرسش، به محضر امام صادق (ع) رسید. چشمانش پر از شوق بود، اما در پس آن، نگاهی بود که هنوز عمق ولایت را نفهمیده بود. گفت: «ای فرزند رسول خدا! چرا قیام نمی‌کنید؟ مگر نه اینکه هزاران شیعه آماده‌اند؟»

امام لبخندی زد سپس فرمود: ‌"خوش آمدی، بنشین. تنور را روشن کنید” و تنور روشن شد. آتش زبانه کشید و امام رو به آن مرد کرد: «داخل تنور شو.» مرد، با چشمانی هراسان، عقب نشست. گفت: «مرا با آتش مسوزان، از من درگذر.» امام فرمود: «بخشیدمت.»

در همان لحظه، هارون مکی آمد. امام فرمود: «کفش‌هایت را بینداز، داخل تنور شو.» هارون، بی‌درنگ، بی‌ان‌قلت، بی‌هیچ پرسشی، داخل آتش شد. نه از آتش ترسید، نه از فرمان امام پرسید. او می‌دانست که امام، هم پیشوای ظاهر و هم دیده‌بان آینده است. او می‌دانست که اطاعت از امام، اطاعت از حقیقت است اگر در دل آتش باشد.

امام، پس از گفت‌وگو با مرد خراسانی، فرمود: «برو ببین در تنور چه خبر است.»
مرد رفت، دید هارون چهارزانو نشسته، آرام، بی‌هیچ آسیبی. بازگشت و امام فرمود: «در خراسان چند نفر مثل این داریم؟» مرد گفت: «به خدا، یک نفر هم نیست.» و امام فرمود: «تا پنج نفر مثل او نداشته باشیم، قیام نمی‌کنیم.»(1)

این حکایت تاریخی از حقیقت جاری ولایت پرده برمی‌دارد. همان‌گونه که امام، آگاه‌تر از همه بود، ولی فقیه نیز به فرموده حضرت امام خمینی (ره)، ولایت رسول‌الله است. ولایت فقیه، ادامه همان نوری‌ست که از مدینه تا امروز امتداد یافته؛ نوری که اگر قرار است از آن پیروی کنیم، باید بی‌چون‌وچرا باشد.

ولایت‌پذیری، نه با تحلیل‌های سطحی و نه با شرط و شروط جناحی و حزبی، بلکه با تسلیم قلبی و اعتماد کامل معنا می‌شود. کسی که می‌خواهد در مسیر ولایت قدم بردارد، باید مانند هارون مکی باشد؛ آماده ورود به آتش، اگر ولی امر فرمان دهد. چرا که ولی فقیه، دیده‌بان آینده است و ما تنها قطره‌ای در دریای حکمت اوییم.
پ.ن:بحار ج47،ص123

✍🏻مریم قپانوری
#به_قلم_خودم

 نظر دهید »

از حلقات اصول تا مرزهای امنیت

13 شهریور 1404 توسط مریم قپانوری

از حلقات اصول تا مرزهای امنیت


در حلقات شهید صدر، آن‌گاه که پرده از حقیقت «واجب غیری» برداشته می‌شود، اندیشه‌ای ژرف رخ می‌نماید؛ عملی که در ذات خود واجب نیست، اما چونان پلی به سوی مقصدی والاتر، رنگ وجوب می‌گیرد. این وجوب، از غیر نشأت می‌گیرد؛ همچون نوری که از خورشید می‌تابد، نه از چراغی مستقل.

در این میدان اندیشه، دو دیدگاه میان اصولیان پدید آمده است:

- گروهی بر آن‌اند که وجوب غیری تنها آنگاه معنا دارد که مکلف را به «ذی‌المقدمه» رساند؛ یعنی آن واجب اصلی که غایت سلوک است. اگر کسی مقدمه را انجام دهد ولی به مقصد نرسد، گویی راه را نیمه‌کاره رها کرده و از تکلیف بازمانده است.

-گروهی دیگر اما معتقدند: همین‌که عملی به جهت غیر واجب شده باشد، کفایت می‌کند. در نگاه ایشان، انجام مقدمه اگر به نتیجه نرسداز مکلف رفع مسئولیت می‌کند.

برای روشن شدن این اختلاف، مثالی آورده می‌شود:
تولید سلاح هسته‌ای، در ذات خود مطلوب نیست، اما اگر آن را مقدمه‌ای برای حفظ جان انسان‌ها و دفاع از ملت‌ها بدانیم، وجوبی بر آن مترتب می‌گردد. حال اگر کشوری این سلاح را بسازد به قصد دفاع، اما هرگز در مقام استفاده یا تحقق دفاع قرار نگیرد، آیا ترک واجب کرده است؟

- بنابر دیدگاه نخست، چون به ذی‌المقدمه نرسیده، تکلیف را ادا نکرده و گناه‌کار است.
- اما بنابر دیدگاه دوم، چون مقدمه را با نیت صحیح انجام داده، از عهده تکلیف برآمده و گناهی بر او نیست.

و اکنون، در جهانی که قدرت‌های بزرگ همگی سلاح‌های بازدارنده در اختیار دارند، و تهدیدها از هر سو سایه افکنده‌اند، می‌توان گفت که تولید سلاح هسته‌ای، به‌عنوان مقدمه‌ای برای حفظ امنیت و جان انسان‌ها، واجب است؛ چه از منظر آن‌که تحقق دفاع را شرط می‌داند و چه از نگاه آن‌که نیت دفاع را کافی می‌شمارد.

اما این وجوب، در نهایت، نه در دست تحلیل‌گران است و نه در اختیار صاحبان قدرت‌های محلی؛ بلکه صدور حکم نهایی آن، تنها در دستان ولی امر مسلمین است.
اوست که با بصیرتی فراتر از تحلیل‌های زمینی، مصالح امت را می‌سنجد و با حکمی الهی، مسیر را روشن می‌سازد. هیچ دستی جز دست او، حق ندارد پرچم وجوب یا حرمت را بر فراز این مسئله برافرازد. چرا که این تصمیم، سرنوشت‌ساز و امت‌ساز است.

و در پایان،
رهبرم! لطف آنچه تو بنمایی، حکم آنچه تو فرمایی.
تو آنی که حکم تولید سلاح را نه از روی ترس بلکه از حکمت صادر می‌کنی و آنچه تو فرمایی، فصل‌الخطاب است در سرنوشت ملّت‌ها.
✍🏻مریم قپانوری
#به_قلم_خودم

1756952598copilot_20250904_055104.jpg

 نظر دهید »

حجره‌ی مکاسب پ،بن بست قمار

12 شهریور 1404 توسط مریم قپانوری

حجره‌ی مکاسب،بن بست قمار
صبحی آرام و دل‌نشین بود. برای تعمیر لباس فرم دخترم، راهی بازار قدیمی شدم که در گوشه ای از آن، حجره‌ای کوچک با در چوبی و دیوارهای کاهگلی قرار داشت.

دیوارها، به‌گونه‌ای ساده و ابتدایی با نایلون و پونیز پوشانده شده بودند؛ گویی زمان در آن مکان متوقف شده بود و سادگی، هنوز در آن نفس می‌کشید.

خیاط، پیرمردی مومن صادق بود.او گفت: «امروز که آمدم سرکار، برق قطع بود. کارهای زیادی برایم آورده‌اند. دعا کردم تا برق بیاید و همین حالا آمد.»
سپس با لبخندی به صورت دخترم گفت : «دَشتت خوب است، وگرنه قبول نمی‌کردم.»
او از هر کسی کار نمی‌پذیرفت و مزدش اندک بود. اما در عوض، در هر کوک لباس، درسی از خداشناسی و رزق حلال نهفته بود. حجره‌اش نه تنها محل دوخت و دوز، بلکه مدرسه‌ای بود برای دل‌هایی که هنوز به اخلاق و ایمان باور داشتند.

ساعتی بعد، گوشه چادرم را بچه ها به سمت قفسه‌هایی مملو از کالاهای رنگارنگ کشاندند. هایپرمارکتی بزرگ و پر نور، در میان این شلوغی قفسه ها و خوراکی‌های رنگارنگ، میزی قرار داشت که بر آن تخته‌نرد و آلات قمار چیده شده بود و گروهی که با هیجان گرد آن جمع شده بودند. با اصرار بچه‌ها از قفسه ها خرید کردیم. در آن مکان، دیگر خبری از دعا و رزق حلال نبود. همه‌چیز در خدمت سود و سرگرمی بود و احکام کسب و کار، در حاشیه‌ای دورافتاده ایستاده بود.

با این حال، در دل این دوگانگی و تضاد، حقیقتی روشن‌تر از نور هایپرمارکت برایم جلوه‌گر شد:
هنوز هستند حجره‌هایی که در آن‌ها فقه و مکاسب جاری‌ست. هنوز هستند انسان‌هایی که برق کارشان با دعا وصل می‌شود، نه با تبلیغ و قمار.
و شاید، امید همین‌جاست، در حجره‌ای کوچک، در دعای یک خیاط، در کوکی که با ایمان زده می‌شود.
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری

1756914158copilot_20250903_161910.png

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 25
  • 26
  • 27
  • ...
  • 28
  • ...
  • 29
  • 30
  • 31
  • ...
  • 32
  • ...
  • 33
  • 34
  • 35
  • ...
  • 49
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

موضوعات

  • همه
  • احکام نو پدید
  • اخبار
  • به سوی ظهور
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • حجاب و عفاف
  • درباره مدیر
  • دفاع مقدس
  • دلنوشته ها
  • دینی
  • دینی،سیاسی
  • دینی،مذهبی،سیاسی
  • روز مادر
  • سواد رسانه ای
  • سیاسی
  • سیاسی
  • سیاسی،دینی
  • عکس نوشته
  • عکس نوشته ها
  • مذهبی،دینی
  • نسیم خدا
  • نوروز 96

آیتم ها

  • چگونه با فرزند خوانده خود رفتار کنیم؟
  • نجوای عروس با مادرشوهر
  • باران اشک بر زمین بی‌تاب
  • رنج کشیده، به یاد مادران آسمانی
  • زیر نور خورشید
  • راهکارهای حفظ عزت در زندگی مشترک
  • خش‌خش فرصت‌ها
  • غنچه‌های شهادت بر دامان مادر
  • چگونه فرزندانی مسئولیت پذیر تربیت کنیم
  • خش‌خش فرصت‌ها
  • غنچه‌های شهادت بر دامان مادرشهید
  • چگونه به دیدار امام عصر(عج) مشرف شویم؟
  • چگونه معامله‌ای پرسود داشته باشیم؟
  • بی وزنی....
  • چگونه یک مادر و مربی باشیم؟
  • پله پله تا ملاقات خدا
  • غروب غیرت و طلوع بی حیائی
  • لقمه شیرین مورچه‌ها
  • لقمه‌ی شیرین مورچه‌ها
  • شیرینی سه جلد اصول کافی

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • نورفشان
  • سلام

ساعت

ساعت فلش

کد موس یا ضامن آهو

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس