هتل باباحبیب
هتل باباحبیب
روستای ما هتل نداشت اما خانهی بابا حبیب از هر هتلی گرمتر بود. درِ چوبیاش همیشه باز، سفرهاش همیشه پهن و طویلهاش پر از صدای گاو و گوسفند. هرکس راه گم میکرد، دل گم میکرد، یا فقط دلش یک استکان چای میخواست، میرفت خانهی باباحبیب.
اما روزی سیاست از تلویزیون وارد طویلهها شد و با وعدهی صادرات دام، خوراک دام نایاب شد. دام مادر را بردند، چرخهی تولید شکست و طویلهی باباحبیب ساکت شد. شیر شد کالای لوکس، نان شد سهمیهای و مهمانها کم شدند.
امروز، خانهی باباحبیب هنوز همان است اما بیصدا. دیوارها خاطرهی خندهها را حفظ کردهاند، اما دیگر کسی در نمیزند. هتل باباحبیب، حالا فقط یک خانهی خاموش است، در دل روستایی که صدای گاوها را با وعدهها عوض کردند.
#به_قلم_خودم
#نفوذ
✍🏻مریم قپانوری






