رهروان عشق

رهروان عشق

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • رهروان عشق

آیین رحمت و صلابت

30 مرداد 1404 توسط مریم قپانوری

آیین رحمت و صلابت

در ظلمتِ تاریخ، آن‌گاه که آدم از بهشت رانده شد و شیطان از سجده سر باز زد، فرمانِ عدلِ الهی جاری شد؛ فرشته‌ای مأمور شد تا سیلیِ ابدی بر چهره‌ی نافرمانِ شیطان فرود آورد. اما قرن‌ها بعد، با طلوع نوری از صلب عبدالله و آغوش آمنه، جهانی دیگر آغاز شد. نوری که نه تنها دل‌های مؤمنان را روشن کرد، بلکه حتی بر چهره‌ی شیطان، سیلیِ قهر را به رحمت بدل ساخت.

او که خداوند درباره‌اش فرمود: وَما أَرسَلْناکَ إِلّا رَحْمَةً لِلْعالَمین(1)، رحمتی بود بی‌مرز، بی‌قید، بی‌شرط. خُلق عظیمش، دل‌ها را نرم می‌کرد، حتی دلِ سنگ را. با کودکان، لبخندش گشاده بود؛ با دشمنان، صلابتش کوه‌وار.

در میدان نبرد، أَشِّداءُ عَلَی الکُفار(2) بود؛ چونان صخره‌ای در برابر طوفان. اما در حلقه‌ی یاران، رُحَماءُ بَینَهُم؛ چونان نسیمی بر گلزار. این دوگانگی نه تضاد، که کمال بود.

و ما، اگر پیرو راه اوییم، باید چنین باشیم:
با دشمنِ حقیقت، قاطع و استوار؛ با اهل ایمان، مهربان و بخشنده. رحمت،بی‌صلابت، سستی است و صلابت، بی‌رحمت، خشونت. اما آن‌که از محمد (ص) بیاموزد، می‌داند چگونه دل ببخشد و چگونه در برابر ظلم بایستد.

و امروز، در عصر سلطه‌ی استکبار جهانی و صهیونیسم، این آموزه بیش از همیشه راه‌گشاست:
دولت و ملت ما باید در برابر دشمنان انسانیت، چونان پیامبر(ص)، صخره‌ای از صلابت باشند؛ و در میان خود، چونان نسیمی از رحمت، با مهر و شفقت رفتار کنند.
این است آیین محمدی؛ آیینی که هم دل را آرام می‌کند، هم ظلم را برمی‌چیند.
پ.ن:
1)سوره انبیاءآیه107
2)سوره فتح آیه 29
#به_قلم_خودم
✍🏻*مریم قپانوری*

1755785745img_20250821_174418_041.jpg

 نظر دهید »

هفت ماه سکوت یک لحظه یقین

30 مرداد 1404 توسط مریم قپانوری

هفت ماه سکوت،یک لحظه یقین

صبح میلاد امام رضا(ع) بود. نشسته بودم کنار سجاده، دل‌بی‌قرار، چشم‌خیس. دو دختر داشتم، هر دو عزیزتر از جان، اما این‌بار حس عجیبی داشتم. انگار نوری در جانم روشن شده بود، نوری که با هیچ حرفی خاموش نمی‌شد.

اما نزدیکان؛ حرف و حدیث‌شان سنگین بود. می‌گفتند: «سومی هم دختره، مثل مادرت، مثل خاله ات مثل… دیگه بسه. سقطش کن، بهتره.» انگار جانِ نادیده‌ی فرزندم را با حدس و گمان قضاوت کرده بودند.

من اما دل‌نمی‌دادم. با اشک به سجده افتادم. دل‌ام را رو به حرم بردم، رو به گنبد طلایی، رو به امامی که همیشه پناه دل‌های شکسته بود. با تمام وجود گفتم:
«یا امام رضا ! امروز روز توست. نیت کردم، اگر پسر باشه، اسمش را بگذارم محمد جواد. دل من روشنه که این بچه پسره. نگذار نوری که در دلم روشنه، با حرف مردم خاموش بشه.»

از آن روز، هفت ماه تمام، حملم را پنهان کردم؛ نه از شرم، که از ترس زخم زبان‌ها.
لباس‌های گشاد می‌پوشیدم، کمتر در جمع ظاهر می‌شدم و هر شب با بچه‌ام حرف می‌زدم. در دل من فقط یک پناه بود: امام رضا(ع).

و روزی رسید که صدای گریه‌ی نوزادم، خانه را پر کرد. پسر بود. درست همان‌طور که دل‌ام گفته بود. بغلش کردم، اشک ریختم، لبخند زدم و آرام در گوشش زمزمه کردم: “خوش آمدی، محمد جواد. تو لطفی هستی که از حرم تا دل من جاری شدی.”
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری
این داستان واقعی است

1755742227img_20250821_054008_330.jpg

 نظر دهید »

شهر پرآب،مردم بی آب

30 مرداد 1404 توسط مریم قپانوری

شهر پرآب، مردم بی‌آب

در دل شهری که رودخانه‌هایش با غرور جاری‌اند و سراب‌هایش از دل زمین می‌جوشند، مردمش در گرمای طاقت‌فرسای تابستان، با قطعی‌های مکرر برق و بی‌آبی تا غروب، روز را به شب می‌رسانند. شهری که طبیعتش سخاوتمند است، اما مدیریت منابعش انگار در بخل و تنگدستی است.

وقتی برق در اوج گرما قطع می‌شود، کولرها خاموش می‌شوند، یخچال‌ها نفس می‌کشند، و مردم با بادبزن‌‌ و صبوری، تابستان را تحمل می‌کنند. و درست همان لحظه، آب هم قهر می‌کند. شیرها خشک می‌شوند، و ظرف‌ها، لباس‌ها، حتی وضو گرفتن، به آرزو تبدیل می‌شود.

این همه نعمت طبیعی، این همه ظرفیت، چرا باید با چنین کمبودهایی همراه باشد؟ چرا شهری که رودخانه‌اش تا خلیج فارس می‌رود، باید در تأمین ابتدایی‌ترین نیازهای مردمش ناتوان باشد؟

ما نه توقع معجزه داریم، نه انتظار رفاه کامل. فقط می‌خواهیم از داشته‌های طبیعی‌مان، با تدبیر و مدیریت درست، بهره‌مند شویم.

شاید وقت آن رسیده که مسئولان، به‌جای وعده‌های تکراری، به فکر راه‌حل‌های واقعی باشند. چون مردم این شهر، شایسته‌ی بهتر زیستن‌اند.

البته خود کرده را تدبیر نیست؛ مردم نیز در انتخابات با معیار‌های غلط و نادرست کسی را به مسند نشاندند که هم اکنون با سوء مدیریت مسئول این‌همه مشکلات هست و مردم نیز باید پاسخگوی این سوالات باشند.
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری
پ.ن:رودخانه گاماسیاب در شهرستان نهاوند پس از گذشتن از چند استان به خلیج فارس میریزد

17557415961547706_441.jpg

 نظر دهید »

همدلی در روزهای ناتراز

28 مرداد 1404 توسط مریم قپانوری

همدلی در روزهای ناتراز

تابستان امسال، خورشید نه‌تنها بر آسمان حکومت می‌کند، بلکه بر اعصاب و احوال مردم نیز سلطه یافته است. گویی آسمان، اجاقی شده و زمین، تابه‌ای که در آن صبر انسان‌ها در حال سرخ شدن است.
باد، دیگر نسیم نیست؛ سشوار طبیعت است که بی‌وقفه بر چهره‌ها می‌وزد. سایه‌ها از شرم گرما، خود را جمع کرده‌اند و کولرها، در غیاب برق، به مجسمه‌هایی بی‌جان بدل گشته‌اند.

آب، این مایه‌ی حیات، به رؤیایی دور بدل شده؛ قطره‌ای از آن، ارزشی دارد هم‌سنگ گوهر شب چراغ. مردم در صف‌های طولانی، با چشمانی خشک و دل‌هایی تر، به دنبال جرعه‌ای آرامش‌اند.
برق نیز، همچون مهمانی بی‌دعوت، هر زمان که بخواهد می‌آید و می‌رود؛ بی‌خبر، بی‌عذر، بی‌وفا.

ناترازی، واژه‌ای است با طنین تلخ؛ گویی ترازوی عدالت در مصرف و تولید، کج شده و کفه‌ی رنج مردم سنگین‌تر از همیشه است.
اما در این غوغای گرما و کمبود، چیزی هست که نه قطع می‌شود، نه کم می‌آید: همدلی.

دل‌ها هنوز برای هم می‌تپند. لبخندها، هرچند خیس از عرق، هنوز صادق‌اند. شوخی‌ها، هرچند تلخ، هنوز شیرینیِ بودن را یادآورند.
در این روزهای داغ و دشوار، انسان بودن یعنی در کنار هم سوختن، نه از هم گسستن.
#به_قلم_خودم
✍🏻*مریم قپانوری*

1755605989copilot_20250819_152413_1755605962873.jpg

 نظر دهید »

چراغ راه.

28 مرداد 1404 توسط مریم قپانوری

چراغ راه

نرسیدم؛ نه به خاک کربلا، نه به قافله‌ی عاشقان اربعین. دل اما، در هر قدم زائران، خودش را جا گذاشت؛ در میان غبار مسیر، در اشک‌های جاری، در نوای “لبیک یا حسین".

دلم شکست، اما نه بی‌پناه. روایتی از امام جواد، مثل نسیمی بر زخم دلم وزید که فرمود:
“زائر قبر پدرم، امام رضا، از خاصان شیعه است و ثوابش، از زیارت سیدالشهدا افزون‌تر"(1)

همین روایت، شد تکیه‌گاه دلم، شاید هنوز زائر باشم، شاید در صحن رضوی، با همان شوق، با همان اشک دوباره زائر شوم نه با پا، که با دل، نه در مسیر خاکی، که در مسیر معرفت.

و چه زیباست این امید که در نبود کربلا، مشهد پناه دل شود و در نبود اربعین، روایت امام جواد، چراغ راه.
#به_قلم_خودم
✍🏻*مریم قپانوری*
پ.ن:
1)اصول کافی،ج9،ص335

1755605717copilot_20250819_134329.jpg

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 35
  • 36
  • 37
  • ...
  • 38
  • ...
  • 39
  • 40
  • 41
  • ...
  • 42
  • ...
  • 43
  • 44
  • 45
  • ...
  • 51
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

موضوعات

  • همه
  • احکام نو پدید
  • اخبار
  • به سوی ظهور
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • حجاب و عفاف
  • درباره مدیر
  • دفاع مقدس
  • دلنوشته ها
  • دینی
  • دینی،سیاسی
  • دینی،مذهبی،سیاسی
  • روز مادر
  • سواد رسانه ای
  • سیاسی
  • سیاسی
  • سیاسی،دینی
  • عکس نوشته
  • عکس نوشته ها
  • مذهبی،دینی
  • نسیم خدا
  • نوروز 96

آیتم ها

  • چگونه یلدایی متفاوت برگزار کنیم؟
  • متن تبریک ویژه شب یلدا
  • خیاط زندگی
  • نازپرورده و خود شیفته
  • راهکارهای داشتن زندگی بهتر
  • چگونه یلدایی خاص برگزار کنیم؟
  • راهکارهای ساده زیستی در زندگی
  • چگونه قدردان زحمات دیگران باشیم؟
  • چگونه با فرزند خوانده خود رفتار کنیم؟
  • نجوای عروس با مادرشوهر
  • باران اشک بر زمین بی‌تاب
  • رنج کشیده، به یاد مادران آسمانی
  • زیر نور خورشید
  • راهکارهای حفظ عزت در زندگی مشترک
  • خش‌خش فرصت‌ها
  • غنچه‌های شهادت بر دامان مادر
  • چگونه فرزندانی مسئولیت پذیر تربیت کنیم
  • خش‌خش فرصت‌ها
  • غنچه‌های شهادت بر دامان مادرشهید
  • چگونه به دیدار امام عصر(عج) مشرف شویم؟

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • بتول منصوریان
  • خلوت نشینِ گوشه‌ی گوهرشاد

ساعت

ساعت فلش

کد موس یا ضامن آهو

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس