باران اشک بر زمین بیتاب
باران اشک بر زمینبیتاب
روز مادر و ایام شهادت حضرت زهرا(س) برای من همیشه سنگین و دلگیر است. نبودن مادرم زخمی است که هیچگاه التیام نمییابد؛ هر سال در این روزها دوباره تازه میشود. در جمع دوستان، وقتی با شوق از حضور گرم و پررنگ مادرشان سخن میگویند، من در سکوت فرو میروم. نه اینکه حسرت نعمت آنان را بخورم، بلکه دلم برای خودم میگیرد؛ برای سالهایی که بیمادر گذشت و برای رنجی که هر روز با من است.
یاد آن روز میافتم که برای تغییر برنامه درسیام درخواست داشتم و مسئولی بیپروا گفت: «بچههایت را بگذار پیش مادرت تا راحت شوی.» نمیدانست، یا شاید نخواست بداند، که نداشتن مادر یعنی نداشتن همه چیز؛ یعنی نبودن پناه، نبودن سایهای که حتی نامش آرامش میآورد.
امروز، وقتی جشنهای مادرانه برپا شد، من راه خانه را در پیش گرفتم. نه از سر بیاعتنایی، بلکه برای آنکه اشکهایم کمتر جاری شود و دلم کمتر ریشریش. گاهی تنها راه آرام گرفتن، پناه بردن به خلوت است.
ای کاش کمی آهستهتر از عشقهایتان بگویید، تا دلهای بیمادر کمتر بیتاب شوند و اگر دعایی بر زبان میآورید، سهمی هم برای ما بگذارید؛ برای دلهایی که در حسرت مهر مادر، تنها به یاد و دعا زندهاند.
✍🏻 مریم قپانوری
#به_قلم_خودم
#نقد
#رها_نویسی
