رنج کشیده، به یاد مادران آسمانی
رنج کشیده
همیشه از اینکه خیلی صمیمی و خوب با تو زندگی نکردم ناراحت هستم. چه شبها و لحظههایی که فکر میکردم بار همهی زندگی به دوش بابا بود فقط؛ چون او ساعتهای زیادی را بیرون از خانه کار میکرد و من فکر میکردم او خیلی زحمت میکشد. برای همین او را از تو بیشتر دوست داشتم. همیشه خودم لباسهایش را چنگ میزدم و میشستم. غروبها که دیر از سر کار برمیگشت این من بودم که دق میکردم. خودم میرفتم حمام و پشتش را کیسه میکشیدم. از نبودنش و دیر آمدنش هراس داشتم. هیچ وقت متوجه زحمات تو در خانه نشدم. یادم هست هر بار که اذیت میکردیم و یا دعوای خواهر برادری راه میانداختیم تو با همان لحن آرامت میگفتی:"بگذارید خودتان مادر بشوید خواهید دید که مادر بودن چقدر سخت است.”
این جمله برایم نامفهوم بود. با آن انس نداشتم حتی به آن، لحظهای هم فکر نمیکردم.
اما حالا تو سیزده سال است که رفتهای و در دل خاک آرمیدهای و من طعم مادری را دارم میچشم.
از شب نخوابیها، استرسها، دلهرههایی که چون خوره تار و پودم را گاهی میجود،بارداریها و بچههای شیر به شیر، شیردهی،زحمات جور و واجور شب و روز، همه و همه را تو با همهی وجودت کشیدی و من هیچوقت آنها را درک نکردم، تا اینکه خودم مادر شدم.
مادرم من را ببخش چرا که در تمام آنسالها اندازه پدر دوستت نداشتم و قدر زحماتت را نمیدانستم. نمیدانم شاید هم تقصیر این جملهی معروف است:” دخترها باباییاند.”
شاید دختر بودن من باعث شد که به بابا بیشتر بچسبم نه به تو.
اما روزهایی که تن رنجور و خستهات با بیماری دست و پنجه نرم میکرد فهمیدم که تو بیشتر از بابا دل خسته بودی، تو ستون و چراغ خانه بودی وقتی که رفتی خانهمان به تمام معنا خراب شد.
مادرم من را ببخش و حلالم کن. برای همهی کج فهمیهایم.
این مرقد عشق و آرزوهاست
این تربت پاک مادر ماست
ای خاک تو حرمتش نگه دار
این رنج کشیده مادر ماست
#نقد
#تولیدی
#چندخط_برای_مادرم
✍🏻مریم قپانوری
#به_قلم_خودم
