راز مروارید
راز مروارید
در دلِ تاریکیِ دریا، اطراف چشمهای بیقرارِ امواج، مرواریدی آرام آرام شکل میگیرد؛ لطیف، درخشان و بینظیر. اما این گوهرِ ناب، هرگز بیپناه نمیماند. صدفی سخت و بیادعا، بیآنکه خود جلوهای داشته باشد، تمام هستیاش را وقفِ محافظت از آن زیبایی میکند. نه برای دیده شدن و نه برای تحسین شدن، بلکه برای حفظِ آن لطافتِ بیبدیل از زخمِ سنگها، تلاطمِ آب و نگاههای بیپروا.
و چه شبیه است این حکایت، به فلسفهی حجاب. حجابی که برای جلوهگری نیست، بلکه برای آرامش و امنیت است. پوششی ساده، بیزرق و برق، اما سرشار از معنا. همانگونه که صدف، زیبایی مروارید را در دلِ خود پنهان میکند تا از آسیبها در امان بماند، حجاب نیز آمده تا گوهرِ وجودِ زن را از تهاجمِ نگاهها و حادثهها محافظت کند.
اما آنگاه که حجاب، از سادگیِ معنا فاصله میگیرد و به استایل بدل میشود، دیگر صدفی محافظ نیست، بلکه ویترینی برای نمایشِ مروارید است. هدف، دیگر حفظِ گوهر نیست، بلکه نمودِ آن است و این، فاصلهایست میان فلسفه و فرم، میان حقیقت و ظاهر.
زیباییِ مروارید، در پنهان بودنش معنا دارد و حجاب، در سادگیاش، به عمقِ دین و حکمت نزدیکتر است.
#نقد
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری
