طبیبُ دَوّار بِطِبّه، قصهی من
طبیبُ دَوّار بِطِبّه، قصهی من
از همان سال اول دبیرستان که انتخاب رشته کردیم، یک آرزو در دلم ریشه گرفت: پزشک بشوم. نه فقط برای اسم و رسمش، بلکه چون همیشه دلم میخواست بتوانم درد کسی را دوا کنم.
برای رسیدن به این آرزو، شب و روز درس میخواندم. زیست، شیمی و زبان انگلیسی را با عشق میخواندم، طوری که نمره نهاییام در هر سه درس بالاترین نمره شهرستان شد. همه میگفتن «تو دیگر قبول میشوی!» ولی یک چیزی کم بود.
من بلد نبودم چطور تست بزنم. نه مشاور خوبی داشتم، نه کسی که راه درست را به من نشان بدهد و نه پول و هزینهی کلاسهای جور و واجور کنکور. نتیجه این شد که پزشکی قبول نشدم.
اما درست وسط آن روزهای پرتنش، یک اتفاقی افتاد که زندگیام را زیر و رو کرد. مادرم دیالیزی شد. دیابت کهنه، فشارخون و دردهایی که به ندرت کسی میتوانست درمانش کند. او را به بیمارستان بردیم و من از همان لحظه، دیگر فقط یک داوطلب کنکور نبودم؛ شدم همراه، مراقب، و حتی یک جورایی مشاور پزشکی.
با اینکه هنوز دانشآموز بودم، اطلاعاتم از زیست و شیمی آنقدر زیاد بود که وقتی دکترها دربارهی داروها و مکانیسم بیماری حرف میزدند، من دقیقاً میفهمیدم که چه میگویند. حتی چندبار، وقتی دیدم دارویی که تجویز شده ممکنه با داروی دیگر تداخل داشته باشه، با احترام تذکر میدادم. دکترها اولش با تعجب نگاهم میکردند و بعضا واکنشهای بد و منفی نشان میدادند، ولی بعد از چند بار، خودشان شروع کردن ازمن نظر خواستن.
آن روزها، من کنار مادرم بودم، نه فقط با دعا و دلنگرانی، بلکه با علم و دقت. پرستارها میگفتند حضورم باعث شده روند درمان بهتر پیش برود. مادرم هم با نگاه پرمحبتش، انگار بهم میگفت: «تو همان طبیبی هستی که همیشه آرزویش را داشتم.»
اما با همهی اینها، کنکور را از دست دادم. اولویتهایم دیگر عوض شده بود. شاید همین باعث شد که من را به مسیر جدیدم ببرد؛ به حوزه و به دنیای نیمه پُر طب سنتی و به آن لقب شیرین:
طبیب دَوّار بِطِبّه
حالا، من مریم، کسیام که گاهی از شهری به شهر دیگر میروم، با تبلیغ و حرفهایم دلها را آرام میکنم و هر روز، با لبخند، یادم میآید که گاهی نشدن یک آرزو، یعنی رسیدن به یک رسالت بزرگتر مثل رسالت تبلیغ.
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری
پ.ن:
1)مِنْهَا طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَی مَوَاسِمَهُ یَضَعُ ذَلِکَ حَیْثُ الْحَاجَةُ إِلَیْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْیٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُکْمٍ مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ وَ مَوَاطِنَ الْحَیْرَةِ.خطبه108 نهج البلاغه.
حضرت علی (ع) در این خطبه، پیامبر اکرم (ص) و رسالت تبلیغی ایشان را به طبیبی دَوّار تشبیه کردند که خود طبیب به بالین بیمار روحی میرود.
2)هنوز هم دوستان طلبهام منرا تشویق به درس خواندن برای پزشکی و پزشک شدن میکنند، اما من با بچهها و مشغلهی متاهلی فرصتی برای برگشتن به گذشته ندارم.