قامتی از زَر
قامتی از زَر
در جهانی که واژهها گاه بیوزن میشوند، «حریم خصوصی» برای مومن، قامتی از زر دارد؛ همانکه همهی حرمت، عزت و آبروی او در آن نهفته است.
گفتم آبرو، حدیثی در جانم طنین انداخت که بهای آبروی مومن، از دیوار کعبه نیز والاتر است.(1)
و کعبه، همان خانهی مقدس که هر ساله، عاشقان و مشتاقان در مراسم حجهالاسلام، گرداگردش چون پروانگان میگردند و طواف میکنند. همان دیواری که به اذن الهی شکافته شد، تا فاطمه بنت اسد، با مولود آسمانیاش از آن بیرون آید؛ نوری که از دل سنگ برآمد و زمین را به آسمان پیوند زد.
همان خانهای که ابراهیم خلیلالله در مقام نبوت، ایستاد و آن را با دستان ذبیحالله، تعمیر و آباد کرد و همان دیواری که سالها، آماج جسارتها و اهانتها بود؛ از سپاه ابرهه تا حرامیان بنیامیه.
با این همه، هنوز هم مقصد دلهای عاشق است، هنوز هم مقدس است، اگرچه از خاک و سنگ است.
گفتم خاک، خاک نیز قداست دارد تا آنجا که خداوند، مشتی از آن برگرفت و از انفاس قدسیاش در آن دمید و شد آنی که عالم، طفیلی وجود اوست؛ شد مادری پهلو شکسته که همهی عارفان، از اضافهی گِل وجودش سرشته شدند.
پس به هوش باشیم!
عزت و آبروی مومن، اگرچه در معرض بلاها، حدیثها و سخنها قرار گیرد، اما قداست دارد، شرف و کیاست دارد.باید در حفظ حرمتش کوشید؛ گاه باید آن را تعمیر کرد و گاه باید پارچههایی از زر و زیور بر قامتش پوشاند و آن را مزین ساخت چرا که این قامت، قامت ایمان است و هر تار آن، رشتهایست از نور که به عرش میرسد.
پ.ن:الخصال95/28
#به_قلم_خودم
#نقد
