مقتل الحسین(ع)
مقتل الحسین(ع)
هلال بن نافع میگوید: من همراه یاران عمر سعد ایستاده بودم که ناگاه شخصی فریاد بر آورد: مژده بده ای امیر! اکنون شمر حسین(ع) را میکشد
میگوید: از میان صفوف بیرون آمدم و به نظاره ایستادم.
آن حضرت مشغول جان دادن بود. به خدا سوگند کشته غرق به خونی نیکوتر و نورانی تر از او ندیدم. نور چهره اش و زیبائی حالتش مرا از فکر کشته شدن غافل کرده،در این حال آبی طلبید
شنیدم مردی به او میگوید: به خدا سوگند آب نخواهی چشید تا آنکه به آب جوشان جهنم برسی و از آن بنوشی
حسین(ع) به او فرمود:چنین نیست،بلکه به جدم رسول خدا(ص) میرسم و همراه او در خانه اش در جایگاه صدق و نزد صاحب ملک با اقتدار(خدای متعال) جای خواهم گرفت واز آبی بی آلایش مینوشم و از آنچه درباره من مرتکب شدید و رفتاری که با من داشتید به او شکایت میکنم.
راوی میگوید: همه آنان چنان خشمگین شدند که گوئی خدا در دل هیچ کدام آنان رحمی ننهاده است.
پس سرش را جدا کردند در حالی که با آنان سخن میگفت. از بی رحمی آنان شگفت زده شدم و گفتم: به خدا سوگند هرگز در چیزی با شما همکاری نخواهم کرد.
لهوف ص 125
#بیرق_عزاء
#محرم95