میان دونفس
میان دونفس
در امتداد مرزهای سوختهی تاریخ، دو کودک ایستادهاند. یکی در پناه ژاکتی سبز، خوابیده در آرامشِ پتو، بیخبر از جهانِ بیرون؛ دیگری، با زخمهایی باز، ایستاده بر سنگی که نام «غزه» را فریاد میزند.
دستهای نوزاد، هنوز به دنیا سلام نگفته، مشت شدهاند نه از خشم، که ازغریزهی بقا.
چشمان کودک مجروح، دیگر نمیپرسند چرا؛ فقط میدانند که آسمان، دشمن است.
در یک سو، آغوشیست که وعدهی فردا میدهد؛ در سوی دیگر، موشکیست که فردا را میبلعد و جهان، با بیحسیِ رسانهها، با سکوتِ سیاست، با معاملهی جانها، مینگرد و میگذرد.
اما ما،
ما که هنوز واژه داریم، باید بنویسیم از این دو تصویر نه برای آرشیو، که برای وجدان. تا شاید روزی، دستهای نوزاد، نه برای دفاع، که برای نوازش باز شوند و کودکان، نه بر سنگِ مرگ، که بر خاکِ زندگی قدم بگذارند.
#به_قلم_خودم
#سوژه_هفتگی
✍🏻مریم قپانوری

