هر کس عبا بر دوش شد پیغمبر نیست
مارا نترسانید از جنگی که درپیش است
این جنگ بی تردید جنگ “ریشه” با “ریش” است
این جنگ سی سال است میسوزد که برخیزد
تهران به تهران دارد امشب اشک میریزد
تهران من،تنها شدی با هرچه نامرد است
این ها که در فریادهاشان “شاه برگرد “است
این ها که پرچم هایشان بی نقش الله است
راهی که در چشمانشان دارند بی راهه است
در قبلشان شوق ادای هیچ دینی نیست
این ها که در تقویمشان روز خمینی نیست
امشب عزادارم،قلم می افتد از دستم
من با تمام دردهای شهر هم دستم
این اتفاق تازه ای در دفتر مانیست
هر کس عبا بر دوش شد پیغمبر نیست
ما در هوای حضرت خورشید می میریم
شب هم که باشد،تیرگی در باور ما نیست
هستند آنهائی که بیعت نامه هاشان هست
اما کنون دستان شان هم سنگر ما نیست
این خاک “جمهوری اسلامی ایران” است
اینها که میگویند نام ما دیگر نیست
امروز مولا گفت: روز مرگ شمشیر است
امروز مولا گفت: روز آخر ما نیست
ما دل به مولا داده ها دل داده می میریم
ماسخت عاشق میشویم و ساده می میریم
فرقی ندارد بهمن و دی در مرام ما
باید بیفتد بر لب این شهر نام ما
این خاک سلمان است و چون کوفه نخواهد شد
تنها نمی ماند،نمی ماند امام ما
هم نامه هامان یادمان مانده ست تا آخر
هم بی جوابش برنمیگردد سلام ما
ای حضرت خورشید،بی تردید می میریم
یک روز در راه قدم هایت تمام ما
فرقی ندارد بهمن و دی در مرام ما
باید بیفتد بر لب دنیا قیام ما
**
امشب کسی که دست با ما داده آزاد است
دیروز،دیروز است “میزان حال افراد است”
شاعر: علی سلیمانی (همدان)