همدلی در روزهای ناتراز
همدلی در روزهای ناتراز
تابستان امسال، خورشید نهتنها بر آسمان حکومت میکند، بلکه بر اعصاب و احوال مردم نیز سلطه یافته است. گویی آسمان، اجاقی شده و زمین، تابهای که در آن صبر انسانها در حال سرخ شدن است.
باد، دیگر نسیم نیست؛ سشوار طبیعت است که بیوقفه بر چهرهها میوزد. سایهها از شرم گرما، خود را جمع کردهاند و کولرها، در غیاب برق، به مجسمههایی بیجان بدل گشتهاند.
آب، این مایهی حیات، به رؤیایی دور بدل شده؛ قطرهای از آن، ارزشی دارد همسنگ گوهر شب چراغ. مردم در صفهای طولانی، با چشمانی خشک و دلهایی تر، به دنبال جرعهای آرامشاند.
برق نیز، همچون مهمانی بیدعوت، هر زمان که بخواهد میآید و میرود؛ بیخبر، بیعذر، بیوفا.
ناترازی، واژهای است با طنین تلخ؛ گویی ترازوی عدالت در مصرف و تولید، کج شده و کفهی رنج مردم سنگینتر از همیشه است.
اما در این غوغای گرما و کمبود، چیزی هست که نه قطع میشود، نه کم میآید: همدلی.
دلها هنوز برای هم میتپند. لبخندها، هرچند خیس از عرق، هنوز صادقاند. شوخیها، هرچند تلخ، هنوز شیرینیِ بودن را یادآورند.
در این روزهای داغ و دشوار، انسان بودن یعنی در کنار هم سوختن، نه از هم گسستن.
#به_قلم_خودم
✍🏻*مریم قپانوری*