در میان دوحرم
در میان دوحرم
آخرِ صفر است.
بادِ پاییزی، خاکِ خراسان را میروبد، انگار میخواهد ردِ قدمهای زائران را تا مدینه ببرد. در حرمِ رضای غریب، صدای گریهها با اذانِ غروب گره میخورد؛ دلها شکستهاند، چشمها خیساند و ضریح، مثل قلبِ شیعه، پر از آهِ بیپناهیست.
اینجا خراسان است، جایی که خورشیدِ هشتم، غریبانه غروب کرد. آنسو، در مدینه، بقیع در سکوتِ سنگها، شهادتِ حسنِ مجتبی را زمزمه میکند و رحلتِ پیامبر را، با بغضی که قرنهاست در گلوی تاریخ مانده.
مدینه، غمگینتر از همیشه در سوگِ رسولِ رحمت و در اندوهِ امامی که پارهی تنِ پیامبر بود، در حسرتِ قبری بینشان، که هر شب، ماه بر آن میگرید.
از خراسان تا بقیع، دلها در سفرند. زائران، با چشمانی اشکبار، از ضریحِ رضا تا دیوارهای بقیع، سلام میفرستند و بغض مینوشند.
آخرِ صفر است؛ ماهِ وداع، ماهِ غربت، ماهِ داغ. ما در میانِ دو حرم، در میانِ دو آسمان، در میانِ دو غم، ایستادهایم، با دلی که نه در خراسان جا مانده و نه در مدینه آرام گرفته است.
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری
