اعظم النعمه
اَعظمُ النِّعمَةِ
پدرم همیشه میگفت: “حفظ بدن از جملهی واجبات است. جسم مرکب روح است، تا بدن سالم و سلامت نباشد، نمیتواند روح را به پرواز دربیاورد و به مقصد کمال بینهایت برساند.”
امروز وقتی قیافهی آویزان و به هم ریختهی عابری را در کوچه دیدم، یاد همان حرفها افتادم. بندهی خدا دماغش را به زور بالا میکشید، دندانهایش ریخته، زانوهایش تا به تا شده، زیرچشمهایش گود افتاده و سفیدی آنها به کاسهی خون تبدیل شده بود.
او مرتب در خانهی همسایهها را میزد، چشمانش را پر از اشک میکرد تا شاید کسی ترحمی کند و پولی برای خرید نیاز روزانهاش به دست بیاورد.
بچهها از او فرار میکردند، خانهها او را طرد میکردند. صدای خواهش و التماسش بیشتر میشد.
گوشهای کنار تیر برق نشست و از سرنوشت غمبارش میگفت. از اینکه روزی او هم مثل بقیه زندگی و خانوادهای داشته، روزی که با همسر و دوفرزندش زندگی میکرده و امروز نمیداند آنها کجا هستند و چکار میکنند؟!
صدای کشیده شدن پاهایش روی زمین میآمد و او بدون هیچ مددی کوچه را به مقصد نمیدانم ترک کرد.
امیرالمؤمنین (ع) فرمود:
اَعظمُ النِّعمَةِ اَلعافِیةُ فاغتَنِموُها لِلدُّنیا وَ الأخرة.
بزرگترین نعمت، عافیت و تندرستی است. شما آن را برای دنیا و آخرت خود (هر دو) غنیمت بشمارید.
(تحفالعقول، ص ١٤٦)
✍🏻مریم قپانوری
#به_قلم_خودم
