برشی از یک لحظه زندگی
باخودش هر روز نجوا میکند اگر جنگ به همان حال و هوای جنگ تحمیلی برگردد و نبرد تن به تن باشد حتما با کوله باری از امید و مشتهایی گره بسته و سینه ای مالامال از حب و بغضها،خانه را به مقصد نبرد با اسراییل ترک خواهد کرد..
مردخانه را میگویم این روزها رگ غیرت و مردانگی اش چه خوب می تپد ..
وسط گفتگوها و اخبار ضد و نقیض جنگ یهویی با صدایی از نای نگرانی گفت:"” راستی اگر جنگ بشود و ما مردها کشته یا اسیر بشویم دوست ندارم ناموسم به دست دشمن بیفتد نمیدانم باید با شماها چکار کنم ؟؟دوستی دارم که به خانمش گفته بود اگر من به جنگ رفتم و وخبری از من نشد شما زندگی بعد من را با یک قرص برنج خاتمه بدهید دوست ندارم ناموسم به دست دیگران بیفتد!!"”
…
با شنیدن این سخنان چشمانم گرد شد و برای لحظه ای زبانم الکن اما مرغ خیالم مرا به وادیی کشاند که درآن عاشق مظلومانه ذبح شد و اما معشوقان بعد از آن پروانه وار در گرد آن شمع نسوختن ….ماندن و و رسوا کردن و زنده کردن آیین زندگی را…آری کربلا را میگویم
السلام علی الحسین
و علی علی بن الحسین
وعلی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین
السلام علیک یا عقیله العرب یا زینب کبری
آری زینب کبری و اهل بیت رسول اکرم(ص) ماندن و درس مقاومت،شجاعت و ایستادگی در برابر ظلم و جور و افشاگری و برپایی دین و آیین احمدی را به همگان دادند
با گفتن اینها اشک شوق بر چشمان همه مان جاری شد و برای ما دنیای بعد از غیرتها و مردانگی ها دنیای ایستادگی و مقاومت شد..
#حال_ماخوب_است