آنچه که از پدر به ما به ارث رسیده است
میراثِ پدری
پدر من مردی است که روز را پیش از طلوع خورشید آغاز میکند؛ سحرخیزیاش پیمانی است با روشنایی و برکت. او زندگی را در چارچوب نظم میچیند، هر کار در جای خود و هر لحظه در زمان خویش. نماز را در نخستین لحظهی وقت بهپا میدارد، گویی که قلبش با ضربان زمان هماهنگ است و روحش با آسمان پیوند دارد.
خانهی ما بارها با بوی نان تازهی سنگک آکنده شده است؛ عطری که از دستان او به سفره میرسد و گرمای حضورش را در جان خانواده مینشاند. روزش را با صدقه آغاز میکند، بخششی که همچون سپری از خیر و برکت بر زندگی ما سایه میافکند. او هیچ میلی به دود و دم ندارد؛ سیگار و هر آنچه جان را میفرساید، در نگاهش بیارزش است.
پدرم مردی است که دست بر زانوی خود میگذارد، یا علی میگوید و بر توان خودش تکیه میکند. استقلال و عزت نفس در وجودش ریشه دارد؛ او به دیگران تکیه نمیکند، زیرا ایمان دارد که نیروی درونی انسان بزرگترین پشتوانهی اوست.
و من، دختر این خانه، از او آموختهام؛سحرخیزی را، خوردن صبحانه در وقت خود، نماز اول وقت ، نظم در خانه و زندگی را. از او یاد گرفتهام که بر پای خود بایستم و به توان خویش اعتماد کنم. میراث پدر در وجود من ادامه یافته است؛ چراغی که از نسل پیش به نسل امروز رسیده و مرا به انسانی مستقل، منظم و معنوی بدل ساخته است.
#به_قلم_خودم
#نقد
#اثرانگشت_بابا
✍🏻مریم قپانوری




