عکسهای رهبری
مصیبت نامه امام سجاد(ع)
به لب آه و به دل خون و به لب اشک بصر دارم
شدم چون شمع سوزان آب و آتش بر جگر دارم
دلم خون شد، نخندید ای زنان شام بر اشکم
که هم داغ برادر دیده، هم داغ پدر دارم
کند اختر فشانی آسمان دیده ام دائم
که بر بالای نیزه هیجده قرص قمردارم
عدو دست مرا بست و اسیرم برد در کوفه
نشد تا نعش بابم را ز روی خاک بردارم
تمام عمر هر جا آب بینم اشک می ریزم
من از لب های خشک یوسف زهرا خبر دارم
از آن روزی که ثار الله را کشتند لب تشنه
به یاد کام خشکش لحظه لحظه چشم تر دارم
مسافر کس چو من نَبوَد که همراهِ سرِ بابا
چهل منزل به روی ناقه ی عریان سفردارم
از آن روزی که بالا رفت دود از آشیان ما
دلی از خیمه های سوخته سوزنده تر دارم
همه از آب رفع تشنگی کردند غیر از من
که هرجا آب نوشم بیشتر در دل شرر دارم
اگر چشمت به آب افتاد میثم گریه کن بر من
که آتش در دل و جان بر لب و خون در بصر دارم
غلامرضا سازگار(نخل میثم)
مصیبت نامه امام سجاد(ع)
طایر وحی ام و گردیده جدا بال و پرم
زخم ها مانده ز هر زخم زبان بر جگرم
منم آن یار سفر کرده که تا شام بود
سر پاک شهدا بر سر نی هم سفرم
مردم شام نخندید که بر نوک سنان
می کند گریه برایم سر پاک پدرم
سنگ هایی که به فرقم ز ره کینه زدید
گریه کردند به حال من و بر زخم سرم
پدرم کشته شد اینک بگذارید از شام
عمه و خواهر خود را به مدینه ببرم
خار و خاشاک و کف و کعب نی و سنگ بس است
نزنید این همه لبخند به زخم جگرم
سر بابا به سر نیزه و من گام به گام
با سر و قاتل و با عمة خود رهسپرم
دل شب نافله می خوانم و در حال نماز
سر نورانی باباست چراغ سحرم
با وجودی که عدو بر سر من آتش ریخت
شسته شد حلقة زنجیر ز اشک بصرم
همه جا در شرر نالة “میثم” پیداست
شعلة ناله و سوز جگر و چشم ترم
غلامرضا سازگار(نخل میثم)
#بیرق_عزاء
مقتل الحسین(ع)
اسامی سارقان در کربلا وعاقبت سرقت و غارتگری آنها
1)پیراهن امام حسین(ع) را اسحاق بن خوبه(لعنة الله علیه) برد/ آن را پوشید و دچار پیسی و ریزش مو شد
2)شلوار حضرت را بحر بن کعب تیمی(لعنة الله علیه) برد/ او زمین گیر شد و پاهایش از حرکت ناتوان شد
3)عمامه آن حضرت را اخنس بن مرثد بن علقمه(لعنة الله علیه) برد/آن را بر سر گذاشت و دیوانه شد
4)انگشت حضرت به همراه انگشتر را بجدل بن سلیم کلبی (لعنة الله علیه) قطع کرد وبرد/مختار او را دستگیر کرد و دستها و پاهایش را قطع کرد و رهایش کرد که در خونش بغلطد تا آنکه هلاک شد
5)زره حضرت را عمر سعد ملعون برد/ هنگامی که عمر کشته شد مختار، زره را به قاتل او یعنی ابو عمره بخشید
6)کفشهای حضرت را اسود بن خالد برداشت/….
7)دستمال حضرت را که از خز بود،قبس بن اشعث ملعون برداشت/…
8)شمشیر حضرت را جمیع بن خلق اودی یا مردی از قبیله بنی تمیم یا فلافس نهشلی برداشت/…
راوی میگوید آن قوم برای غارت خانه های خاندان رسول خدا(ص) و نور چشم زهرای بتول(ص) از یکدیگر پیشی می گرفتند تا آنجا که پوشش زنان را از پشتشان بر میگرفتند
لهوف ص 127
و سَیَعلَم الذینَ ظَلَموا أَی مُنقَلَبِ یَنقَلِبون
#بیرق_عزاء
#محرم95
مقتل الحسین(ع)
هلال بن نافع میگوید: من همراه یاران عمر سعد ایستاده بودم که ناگاه شخصی فریاد بر آورد: مژده بده ای امیر! اکنون شمر حسین(ع) را میکشد
میگوید: از میان صفوف بیرون آمدم و به نظاره ایستادم.
آن حضرت مشغول جان دادن بود. به خدا سوگند کشته غرق به خونی نیکوتر و نورانی تر از او ندیدم. نور چهره اش و زیبائی حالتش مرا از فکر کشته شدن غافل کرده،در این حال آبی طلبید
شنیدم مردی به او میگوید: به خدا سوگند آب نخواهی چشید تا آنکه به آب جوشان جهنم برسی و از آن بنوشی
حسین(ع) به او فرمود:چنین نیست،بلکه به جدم رسول خدا(ص) میرسم و همراه او در خانه اش در جایگاه صدق و نزد صاحب ملک با اقتدار(خدای متعال) جای خواهم گرفت واز آبی بی آلایش مینوشم و از آنچه درباره من مرتکب شدید و رفتاری که با من داشتید به او شکایت میکنم.
راوی میگوید: همه آنان چنان خشمگین شدند که گوئی خدا در دل هیچ کدام آنان رحمی ننهاده است.
پس سرش را جدا کردند در حالی که با آنان سخن میگفت. از بی رحمی آنان شگفت زده شدم و گفتم: به خدا سوگند هرگز در چیزی با شما همکاری نخواهم کرد.
لهوف ص 125
#بیرق_عزاء
#محرم95
مقتل الحسین(ع)
فقال عمر بن سعد لعنة الله علیه لرجل عن یمینه:
إنزل ویحک إلی الحسین فأرحه،قال فبدر إلیه خولی ابن یزید الأصبحی لیحتز رأسه ،فأرعد فنزل إلیه سنان بن أنس النخعی لعنة الله علیه فضرب بالسیف فی حلقه الشریف و هو یقول:
((والله إنی لأجتز رأسک و أعلم إنک ابن رسول الله(ص) و خیر الناس أبا و أما)) ثم أجتز رأسه المقدس المعظم
عمر سعد(لعنة الله علیه) به مردی که سمت راست او بود گفت:
وای بر تو پائین بیا و سوی حسین برو و او را آسوده کن
خولی بن یزید اصبحی به سوی آن حضرت روانه شدتا سرش را جداکند ولی به لرزه افتاد
سنان بن انس نخعی (لعنة الله علیه) از اسب پائین آمد و سوی حضرت رفت. با شمشیر به گلوی شریفش ضربه ای زد و می گفت: به خدا سرت را جدا میکنم. هر چند میدانم فرزند رسول خدا (ص) هستی و میان مردم، بهترین پدر و مادر را داری و سپس سر شریف را جدا کرد
لهوف ص 123