اولین جمعه بعد از صلح تحمیلی
فردا اولین جمعه بعد از صلح تحمیلی و روز اول محرم است، مداحان و سخنوران بر طبق یک قرار سنتی در روز اول محرم یاد و نام مسلم بن عقیل آن فرستاده امام حسین را گرامی میدارند.همان مسلمی که امام زمانش آنرا برای اتمام حجت ودعوت به دین خدا به سوی قومش راهی کرد.چه تلاقی عجیبی در همین روزها بود که وزیر امورخارجه از سوی امام جامعه به سوی بلادستانهای اسلامی رفت تا ندای حق و حقیقت خواهی ملت ایران را به گوش جهانیان برساند و اما در بینابین این جریانات چه اتفاقی افتاد؟
و اما لا اله الا الله فردا اولین جمعه ماه محرم است .همان جمعه ای که به یاد شیرخواره اباعبدالله الحسین چشمها گریان و کودکان در عطش جرعه ای آب بی گناه به قربانگاه رفتند،درست مثل همان جمعه ای که با حمله همان حرمله زمان،کودکان بیگناهی همچون مولای شیرخوارشان مظلومانه شهید شدند..
راستی جمعه در خورشید ما آدینه است
وعده گاه عاشقان هادینه است
جمعه دل یاد دلبر میکند
نغمه یابن الحسن سر میکند
آری در پس این ظلمها و مظلومیتها خورشید پشت ابری است که با تابیدنش پرده از هر سیاهی برمیدارد ان شا الله
#تولیدی_به_قلم_خودم
#حال_ماخوب_است
#عکس_نوشته_تولیدی
#صلح_تحمیلی
#جنگ_تحمیلی
تولدی دوباره
نمیدانم چرا اینقدر اذیت میکنند؟؟از شاسخین 2متری گرفته تا قدرتی و سرعتی و بیرون آمده از لپ لپ همه و همه به تناسب وسع مالی خانواده مهیا و فراهم است و اما باز هم آویزان به کابینت و در و دیوار هستند و حوصله و روحیه نه خودشان رادارند ونه ما !! نسل آپدیت امروزی را میگویم،همگی دوست داریم آنچه را که خودمان یک عمر حسرت نداشتنش را کشیدیم برای بچه هایمان فراهم کنیم.و اما فاطمه خانم میگفت:"” به هادی گفته ام هرموقع توانستی ماشین شارژی بزرگ برای محمدجواد بخری تا بتواند سوار بشود و بازی کند آنوقت به بچه دوم فکر کن"”
ساعت 8صبح بودلابه لای قیل و قال نسل آویزان،عطر نعنای شیرازی در فضا میپیچید دسته دسته نعنا ها پاک میشدن ودر سبد جاخوش میکردن،از لای یک بوته ،نرم تنی آرام آرام زیرخودش را خیس میکرد و راه میرفت تا خودش را بیرون بکشد،جمع زیبایشان را درون پیاله ریختم و به دست بچه ها دادم،بچه هامحو تماشای این خانه به دوشهای آرام شده بودن،یکی یکی از لانه هاشان بیرون می آمدن و هیجان و شور اینها هم بیشتر تا بدانجا که کاسه را برداشته و سه تایی عزم کوچه را کردند،ساعت 11 و نیم صبح و اما همچنان بچه ها سرگرم خانه بدوشها!!
فراموش نکنیم زندگی خیلی آرام تر و آسان تر و ارزانتر از چیزی است که خودمان فکرش را میکنیم،پس آنرا با تولدی دوباره زیباتر کنیم
#حال_ماخوب_است
#تولیدی_به_قلم_خودم
#عکس_تولیدی
#نه-به-تک-فرزندی
#تک_فرزندی
آتش بس به روایت تصویر
دیروز را گفتیم به بهانه این روزها و دور بودن از هیاهو و تب و تاب جنگ یادی از شهدای گمنام شهرمان داشته باشیم و فی الحال بر آن شدیم که بچه ها را در آن فضای بلند و دلنشین بام شهرمان اندکی آسوده رها کنیم تا با غازهای وحشی در آب و ماهیان دریاچه سرگرم شوند و آرامش به روح و روان مضطربشان برگردد..بام و هوای لطیف و عطر ابریشمهای خودرو و…
وقتی به بام رسیدیم خورشید در حال عبور از معبرخود بود و میخواست جای خود را به ظلمت شب بدهد.
بچه ها بیسکوییتهای خرد سده داخل نایلون را بیرون آوردند و برای غازها ریختن آنها هم با صدای دلنشین خودشان پا و دمی تکان میدادن و تکه های خرد شده را یکی بعد از دیگری می بلعیدند..
بالای بام نمادی از توپ های قدیمی را گذاشته اند که از دهانه آن توپ به جای آتش و زبانه های آن فرفوژه های گل مانند قرار داده اند از آن عکسی گرفتم و با خودم گفتم این نماد همان مقاومت و ایستادگیهای گذشته است و حتما از آن برای نوشتن یک متن خوب استفاده میکنم
هوای دم غروب هوای روشن، خاموش بود هوای به ظاهر گرگ و میش بود که نمیتوان حق و حقیقت را درست تشخیص داد و باید منتظر صبح فرداها از پس ظلمات بود درست مثل آتش بس!!!
و اما من و عکس و روایتی از جنگ امروز!!!
آتش بس به روایت تصویر
#حال_ماخوب_است
#تولیدی_به_قلم_خودم
#آتش-بس
#عکس_تولیدی
#عکس_نوشته
برشی از یک لحظه زندگی
باخودش هر روز نجوا میکند اگر جنگ به همان حال و هوای جنگ تحمیلی برگردد و نبرد تن به تن باشد حتما با کوله باری از امید و مشتهایی گره بسته و سینه ای مالامال از حب و بغضها،خانه را به مقصد نبرد با اسراییل ترک خواهد کرد..
مردخانه را میگویم این روزها رگ غیرت و مردانگی اش چه خوب می تپد ..
وسط گفتگوها و اخبار ضد و نقیض جنگ یهویی با صدایی از نای نگرانی گفت:"” راستی اگر جنگ بشود و ما مردها کشته یا اسیر بشویم دوست ندارم ناموسم به دست دشمن بیفتد نمیدانم باید با شماها چکار کنم ؟؟دوستی دارم که به خانمش گفته بود اگر من به جنگ رفتم و وخبری از من نشد شما زندگی بعد من را با یک قرص برنج خاتمه بدهید دوست ندارم ناموسم به دست دیگران بیفتد!!"”
…
با شنیدن این سخنان چشمانم گرد شد و برای لحظه ای زبانم الکن اما مرغ خیالم مرا به وادیی کشاند که درآن عاشق مظلومانه ذبح شد و اما معشوقان بعد از آن پروانه وار در گرد آن شمع نسوختن ….ماندن و و رسوا کردن و زنده کردن آیین زندگی را…آری کربلا را میگویم
السلام علی الحسین
و علی علی بن الحسین
وعلی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین
السلام علیک یا عقیله العرب یا زینب کبری
آری زینب کبری و اهل بیت رسول اکرم(ص) ماندن و درس مقاومت،شجاعت و ایستادگی در برابر ظلم و جور و افشاگری و برپایی دین و آیین احمدی را به همگان دادند
با گفتن اینها اشک شوق بر چشمان همه مان جاری شد و برای ما دنیای بعد از غیرتها و مردانگی ها دنیای ایستادگی و مقاومت شد..
#حال_ماخوب_است