عکسهای رهبری


هدیهای به حرم، برکتی در جان
در یکی از سفرهای دلتنگ و دلنشینمان به مشهد، همسفری داشتیم که دلش را در تار و پود قالیچهای بافته بود؛ قالیچهای نه از نخ و رنگ، که از عشق و نذر و نیت. آن را با احترام و اشتیاق، به دفتر نذورات حرم رضوی سپرد؛ گویی هر گرهاش زمزمهای بود از دعای بیصدا، هر نقشاش ردّی از اشکهای شبانه.
پس از آن، از سوی همان دفتر، چند پرس قرمهسبزی حرم به ما هدیه دادند؛ غذایی ساده اما آکنده از برکت. طعمش چیزی فراتر از خورش بود. انگار هر قاشقش، تکهای از آرامش بود، از مهربانی بینامی که در آن حرم نفس میکشید.
و نمک حضرتی؛ آه، آن نمک! نه فقط چاشنی غذا، که مزهای از حضور. هنوز که هنوز است، عطرش در جانم مانده، مثل ردّی از نسیم صحن، مثل زمزمهای از پنجره فولاد. گاهی که دلتنگ میشوم، تنها با یاد آن نمک، طعم زندگی را دوباره میچشم.
#به_قلم_خودم
#سوژه_هفتگی
✍🏻مریم قپانوری

هتل باباحبیب
روستای ما هتل نداشت اما خانهی بابا حبیب از هر هتلی گرمتر بود. درِ چوبیاش همیشه باز، سفرهاش همیشه پهن و طویلهاش پر از صدای گاو و گوسفند. هرکس راه گم میکرد، دل گم میکرد، یا فقط دلش یک استکان چای میخواست، میرفت خانهی باباحبیب.
اما روزی سیاست از تلویزیون وارد طویلهها شد و با وعدهی صادرات دام، خوراک دام نایاب شد. دام مادر را بردند، چرخهی تولید شکست و طویلهی باباحبیب ساکت شد. شیر شد کالای لوکس، نان شد سهمیهای و مهمانها کم شدند.
امروز، خانهی باباحبیب هنوز همان است اما بیصدا. دیوارها خاطرهی خندهها را حفظ کردهاند، اما دیگر کسی در نمیزند. هتل باباحبیب، حالا فقط یک خانهی خاموش است، در دل روستایی که صدای گاوها را با وعدهها عوض کردند.
#به_قلم_خودم
#نفوذ
✍🏻مریم قپانوری

خنجر آشنا،بصیرت بیدار
در تاریخ، گاه خنجر از آستینِ آشنا بیرون میآید. امام حسن علیهالسلام نه در میدان جنگ، که در خانه، با زهرِ خیانت همسر و همدستی دشمنان، به شهادت رسید. این درد، هشداریست برای امروز ما:
دشمن همیشه بیرون نیست؛ گاهی در لباس دوست، در کنارمان مینشیند.
در جنگ ۱۲ روزه نیز، همانقدر که گلولهها از بیرون میبارید، زمزمههای فتنه از درون شنیده میشد. اما بصیرت مردم و همراهی با ولایت، فتنه را خاموش کرد.
و باید دانست:
همنشینی با چهرههای نفاق و فتنهگران، همان دشمنِ در خانه است؛ همانکه زهر را روزی بیصدا در جام میریزد. بصیرت یعنی بستن راه نفوذ پیش از زهر ریختن.
#نقد
✍🏻مریم قپانوری
لبخندصورتی بر تخت سیاست
در یکی از اتاقهای ویژه بیمارستان، جناب پزشکیان با چهرهای متفکر و مأموریتی خاص، به عیادت محمد خاتمی آمدهاند؛ شخصیتی که سالهاست در حافظهی سیاسی کشور با عنوان «بیدار فتنه 88» شناخته میشود. اما آنچه در این دیدار بیش از هر چیز جلب توجه میکند، نه وضعیت جسمانی بیمار، بلکه صحنهای است که بیشتر به یک نمایش نمادین شباهت دارد تا یک ملاقات درمانی.
خاتمی، با لباس صورتیای که بیشتر به پوشش خواب بانوان شباهت دارد تا لباس بیمارستان، بر تخت دراز کشیده و لبخندی عمیق و بیپرده بر لب دارد؛ لبخندی که نه از درد، بلکه از رضایت نقشآفرینی در یک سناریوی سیاسی نشأت میگیرد.
دستگاههای مانیتورینگ خاموشاند، فشارسنج صرفاً به عنوان تزئین نصب شده، و پزشک حاضر در صحنه، بیشتر به بازیگر نقش پزشک شباهت دارد تا متخصص درمان.
در این میان، پزشکیان با نگاهی آرام و ژست مأموریتمحور، گویی به افکار عمومی پیام میدهد: «ما حتی با مخالفان سابق نیز با رأفت برخورد میکنیم، بهویژه اگر لبخندشان از ته دل باشد و لباسشان صورتی.»
و اما خاتمی، با آرامشی مثالزدنی، میداند که در این نمایش، بیماری نه یک وضعیت جسمی، بلکه یک ضرورت سیاسی است؛ ضرورتی که با حضور دوربین فعال میشود و با خاموشی آن، به سلامت کامل بازمیگردد.
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری



آیین رحمت و صلابت
در ظلمتِ تاریخ، آنگاه که آدم از بهشت رانده شد و شیطان از سجده سر باز زد، فرمانِ عدلِ الهی جاری شد؛ فرشتهای مأمور شد تا سیلیِ ابدی بر چهرهی نافرمانِ شیطان فرود آورد. اما قرنها بعد، با طلوع نوری از صلب عبدالله و آغوش آمنه، جهانی دیگر آغاز شد. نوری که نه تنها دلهای مؤمنان را روشن کرد، بلکه حتی بر چهرهی شیطان، سیلیِ قهر را به رحمت بدل ساخت.
او که خداوند دربارهاش فرمود: وَما أَرسَلْناکَ إِلّا رَحْمَةً لِلْعالَمین(1)، رحمتی بود بیمرز، بیقید، بیشرط. خُلق عظیمش، دلها را نرم میکرد، حتی دلِ سنگ را. با کودکان، لبخندش گشاده بود؛ با دشمنان، صلابتش کوهوار.
در میدان نبرد، أَشِّداءُ عَلَی الکُفار(2) بود؛ چونان صخرهای در برابر طوفان. اما در حلقهی یاران، رُحَماءُ بَینَهُم؛ چونان نسیمی بر گلزار. این دوگانگی نه تضاد، که کمال بود.
و ما، اگر پیرو راه اوییم، باید چنین باشیم:
با دشمنِ حقیقت، قاطع و استوار؛ با اهل ایمان، مهربان و بخشنده. رحمت،بیصلابت، سستی است و صلابت، بیرحمت، خشونت. اما آنکه از محمد (ص) بیاموزد، میداند چگونه دل ببخشد و چگونه در برابر ظلم بایستد.
و امروز، در عصر سلطهی استکبار جهانی و صهیونیسم، این آموزه بیش از همیشه راهگشاست:
دولت و ملت ما باید در برابر دشمنان انسانیت، چونان پیامبر(ص)، صخرهای از صلابت باشند؛ و در میان خود، چونان نسیمی از رحمت، با مهر و شفقت رفتار کنند.
این است آیین محمدی؛ آیینی که هم دل را آرام میکند، هم ظلم را برمیچیند.
پ.ن:
1)سوره انبیاءآیه107
2)سوره فتح آیه 29
#به_قلم_خودم
✍🏻*مریم قپانوری*
