رهروان عشق

رهروان عشق

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • رهروان عشق

عکسهای رهبری

 

1473911938_1.jpg

آدم باش.

01 مرداد 1404 توسط مریم قپانوری

آدم باش
دیشب وضو گرفتم. می‌خواستم نماز بخوانم که خانم همسایه در را کوبید. در را که باز کردم‌، کبری خانم با ناراحتی از دعوای غروب با زن هتاک و بد دهان محله صحبت می‌کرد. چشمانش پر از اشک می‌شود و می‌گوید: ” دختر سه‌ساله‌ام به خاطر خوردن داروی اشتباهی به کما رفته و در بیمارستان بستری شده است. بعد این زن هتاکِ بددهان از اینکه بچه‌ام به این روز افتاده، ابراز خوشحالی می‌کند. خدارا چه دیدی شاید روزی بچه او به درد من گرفتار شد! چرا باید اینجور رفتاری با من داشته باشد؟! ” قدری کبری خانم را دلداری دادم و گفتم: “این خیلی ناراحت کننده است که به خاطر بیماری بچه‌ات طعنه بشنوی، مگر آن بچه چه گناهی کرده است؟”
او همچنان از ناراحتی‌اش صحبت می‌کند، از اینکه بچه‌اش با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند و دیگران بی‌تفاوت او را مذمت می‌کنند گله می‌کند، از اینکه کسی در این دعوا او را همراهی نکرده، از اینکه کسی به زن هتاک، تلنگر و نهیبی نزده است و….
در این میان، مرغ خیالم رو به سمت کودکانی پرواز می‌کند که این روزها از گرسنگی و درد و رنج،زیر دود و صدای وحشتناک جنگنده‌ها در بیمارستان‌ها بستری هستند به گناه و جرمی که انجام نداده‌اند. یک عده، در گوشه ای از این جهان، چشمانشان را روی همه این جنایت‌ها بسته‌اند و درکی از این همه مصیبت و رنج ندارند. گروهی دیگر فقط این حوادث را نقل می‌کنند، عده‌ای نه تنها رنج و غم‌های آن‌ها را درک نمی‌کنند، زبان به طعنه و هتاکی هم می‌گشایند. شاید امام رضا (ع) این روزها را دیده بودند که فرمودند: “اگر کسى در مشرق زمین مرتکب قتلى شود و شخص دیگرى در مغرب زمین راضى به آن قتل باشد در پیشگاه خداوند شریک قاتل محسوب مى‌‏شود.
تفسیر تسنیم،سوره انعام آیه 164
✍🏻مریم قپانوری
#به #به_قلم_خودم
#طلبه_نوشت

1753215340n00856998-r-b-002.jpg

17532153394942711.jpg

 نظر دهید »

باغ وحش.

01 مرداد 1404 توسط مریم قپانوری

باغ‌ وحش
امروز در خبرگزاری‌ها خواندم که آقای ترامپ گفته است: “درصورت لزوم تجاوز به تاسیسات هسته‌ای ایران را تکرار می‌کند".
راستش را بخواهید این جمله ترامپ من را یاد یک خاطره‌ای انداخت.
آخرین باری که همراه همکارانم به باغ‌وحش رفته بودیم را خوب به یاد دارم. وقتی که نزدیک قفس شیر شدیم، سلطان جنگل با آن همه هیبت و شکوه و شجاعتش آرام و بی‌صدا، وسط باغ وحش در قفسش خوابیده بود و گاهی نعره‌هایی هرچند کوتاه سر می‌داد.آنقدر هیبت داشت که احدی در کنار قفسش جرات ماندن نداشت. چند قدمی آن طرف‌تر جمعیت زیادی جمع شده بودند و گاهی کف و سوت می‌زدند و می‌خندیدند. خوب که نزدیک‌تر شدم،دیدم قفس دوتامیمون است. راست گفته‌اند که میمون هرچه زشت‌تر بازی‌اش بیشتر.
میمون اما از خودش ادا در می‌آورد گاهی سر و صدا می‌کند،گاهی می‌خورد و پُشتک می‌زند و جمعیتی که با هر حرکتش یک عکس العمل نشان می‌دهند. همه و حتی خود میمون،خوب می‌دانند که این حیوان فقط یک میمون است درصورت لزوم می‌تواند خوراک یک شام همان شیر باشد.
ترامپ هم هرچند یک‌بار مثل همان میمون برای اسراییل و هم پیمانانش دُمی تکان می‌دهد، می‌رقصد و ادا در می آورد تا خودنمایی کند؛ غافل از آنکه در همین کره‌ی خاکی،کشوری چون ایران مثل همان شیر درنده و سلطان جنگل آرمیده است که همه از هیبت و شجاعتش در تحیّر مانده‌اند. اما او چون میمونی است که برای بازی و سرگرمی اطرافش را گرفته‌اند و ملعبه و مضحکه‌ی خواص و عوام است.
✍🏻مریم قپانوری
#به_قلم_خودم
#طلبه_نوشت

1753215210img_20250722_143458_690.jpg

 نظر دهید »

نیمه بیدار

30 تیر 1404 توسط مریم قپانوری

نیمه بیدار
خواب عمیقی روی چشمانم سنگینی می‌کند. صداها کم و بیش به گوشم می‌رسند. صدای کشیده شدن کشوی دراور می‌آید. نیم نگاهی به اطراف می‌کنم و دوباره چشمانم را می‌بندم. این‌بار صدای در کابینت می‌آید. از جایم بلند می‌شوم،در کابینت باز شده و کسی جلوی در نیست. دراز می‌کشم و به چشمانم التماس می‌کنم تا خوابم ببرد.
یک‌ساعت بعد، از خواب بیدار می‌شوم. آن‌ طرف اتاق،دختر‌‌ها ضیافتی دونفره ترتیب داده‌اند. حانیه لباس‌های مجلسی‌ام را پوشیده و با سینی پر از استکان دارد پذیرایی می‌کند،نزدیکشان می‌روم. استکان‌ها از آب و زردچوبه پر شده‌اند. مقداری از آن‌را روی فرش و روفرشی ریخته‌اند. با دیدن فرش ابریشم زرد شده اعصابم به هم می‌ریزد. ناراحتی همه‌ی وجودم را فرا می‌گیرد. پسرم از آشپزخانه بیرون می‌آید،در دستش سُس خوری چینی را می‌بینم؛همان چینی زرینی که با آب طلا آبکاری شده است،آنقدر سبک و قشنگ بود که هیچ وقت دوست نداشتم آن‌را سر سفره برای استفاده کردن بیاورم. اما الان به دوتکه تبدیل شده است.
با دیدن فرش زرد شده و چینی شکسته، خون جلوی چشمانم را می‌گیرد آنقدر عصبانی می‌شوم که دستم را بالا می‌آورم تا کشیده‌ی محکمی بر صورت طفل معصومم بزنم. با دیدن من ،چشمان پسرم پر از اشک و سینه‌اش پر از بغض می‌شود. اما ناگهان به خودم می‌آیم.
این من هستم! همان کسی که ساعتی قبل بچه ها را می‌بوسید و لقمه‌های غذا را در دهانشان می‌گذاشت؟!
دستم را پایین می‌آورم و پسرم را بغل می‌کنم. او هم با همان زبان بی‌زبانی فشارم می‌دهد و با آب دهانش بوسه ای بر صورتم می‌نشاند.
پ.ن:
وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ
و بدانید که اموال و فرزندانتان فقط وسیله آزمایش شماست، وخداست که پاداشی بزرگ نزد اوست. انفال آیه28.
✍🏻مریم قپانوری

#طلبه_نوشت
#به_قلم_خودم

17531246494835067.jpg

 نظر دهید »

نیمه بیدار

30 تیر 1404 توسط مریم قپانوری

نیمه بیدار
خواب عمیقی روی چشمانم سنگینی می‌کند. صداها کم و بیش به گوشم می‌رسند. صدای کشیده شدن کشوی دراور می‌آید. نیم نگاهی به اطراف می‌کنم و دوباره چشمانم را می‌بندم. این‌بار صدای در کابینت می‌آید. از جایم بلند می‌شوم،در کابینت باز شده و کسی جلوی در نیست. دراز می‌کشم و به چشمانم التماس می‌کنم تا خوابم ببرد.
یک‌ساعت بعد، از خواب بیدار می‌شوم. آن‌ طرف اتاق،دختر‌‌ها ضیافتی دونفره ترتیب داده‌اند. حانیه لباس‌های مجلسی‌ام را پوشیده و با سینی پر از استکان دارد پذیرایی می‌کند،نزدیکشان می‌روم. استکان‌ها از آب و زردچوبه پر شده‌اند. مقداری از آن‌را روی فرش و روفرشی ریخته‌اند. با دیدن فرش ابریشم زرد شده اعصابم به هم می‌ریزد. ناراحتی همه‌ی وجودم را فرا می‌گیرد. پسرم از آشپزخانه بیرون می‌آید،در دستش سُس خوری چینی را می‌بینم؛همان چینی زرینی که با آب طلا آبکاری شده است،آنقدر سبک و قشنگ بود که هیچ وقت دوست نداشتم آن‌را سر سفره برای استفاده کردن بیاورم. اما الان به دوتکه تبدیل شده است.
با دیدن فرش زرد شده و چینی شکسته، خون جلوی چشمانم را می‌گیرد آنقدر عصبانی می‌شوم که دستم را بالا می‌آورم تا کشیده‌ی محکمی بر صورت طفل معصومم بزنم. با دیدن من ،چشمان پسرم پر از اشک و سینه‌اش پر از بغض می‌شود. اما ناگهان به خودم می‌آیم.
این من هستم! همان کسی که ساعتی قبل بچه ها را می‌بوسید و لقمه‌های غذا را در دهانشان می‌گذاشت؟!
دستم را پایین می‌آورم و پسرم را بغل می‌کنم. او هم با همان زبان بی‌زبانی فشارم می‌دهد و با آب دهانش بوسه ای بر صورتم می‌نشاند.
پ.ن:
وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ
و بدانید که اموال و فرزندانتان فقط وسیله آزمایش شماست، وخداست که پاداشی بزرگ نزد اوست. انفال آیه28.
✍🏻مریم قپانوری

#طلبه_نوشت
#به_قلم_خودم

1753124307_-_-16.jpg

 نظر دهید »

تخم دو زرده

28 تیر 1404 توسط مریم قپانوری

تخم دو زرده
اولین باری که بن‌معیشت را برایمان واریز کردند، تصمیم گرفتیم چندتا جوجه بخریم تا هم بچه‌ها با آن سرگرم بشوند و هم باقیمانده غذا را دیگر در سطل زباله نریزیم.به بازار رفتیم و دوتا جوجه خریدیم.جوجه‌ها هر روز بزرگ و بزرگ‌تر می‌شدند تا اینکه به سن تخم‌گذاری رسیدند.
نمی‌دانید چه لذتی دارد آوردن تخم‌‌مرغ‌ها ازمرغدانی. یکی از تخم‌مرغ‌ها را که بزرگ‌تر و درشت‌تر از همیشه بود،درون قابلمه نیمرو ریختم،وای خدای‌ من‌! دوتا زرده در یک تخم! تا آن زمان با این صحنه‌ رو‌ به‌ رو نشده بودم.
رفتارهای مرغ دو زرده هر روز عجیب‌و غریب می‌شد.خوابیدن طولانی مدت در لانه، تنبلی و خستگی، میل به خوردن و آشامیدن، پُف کردن پرها و تولید صداهای خاص. همسرم با دیدن این رفتارها می‌گفت:"این مرغ کُرچ شده و آماده مادرشدن است اما هوای پاییز،سرما و باد وباران ،احتمال بیرون آمدن جوجه‌ها را تقریبا غیرممکن می‌کند.
صبح یک روز بارانی که طبق عادت همیشگی برای مرغ‌ها دانه می‌ریختم،صدای جیک‌جیکی از ته مرغدانی توجه‌ام را جلب کرد. وقتی به ته مرغدانی رفتم،آقای جیک‌جیکو خروس را دیدم که به جمع مرغ‌ها پیوسته بود.
آن‌روز باخودم گفتم:"پول حوزه برکت دارد آن‌هم به اندازه یک تخم دو زرده.”
الحمدلله!
✍🏻مریم قپانوری
#به_قلم_خودم
#طلبه_نوشت

175289396611489205.jpg

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 43
  • 44
  • 45
  • ...
  • 46
  • ...
  • 47
  • 48
  • 49
  • ...
  • 50
  • ...
  • 51
  • 52
  • 53
  • ...
  • 185
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

موضوعات

  • همه
  • احکام نو پدید
  • اخبار
  • به سوی ظهور
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • تبلیغات
  • حجاب و عفاف
  • درباره مدیر
  • دفاع مقدس
  • دلنوشته ها
  • دینی
  • دینی،سیاسی
  • دینی،مذهبی،سیاسی
  • روز مادر
  • سواد رسانه ای
  • سیاسی
  • سیاسی
  • سیاسی،دینی
  • عکس نوشته
  • عکس نوشته ها
  • مذهبی،دینی
  • نسیم خدا
  • نوروز 96

آیتم ها

  • چگونه نام و یاد اهل بیت (ع)را زنده نگه داربم؟
  • تب واکسن،بغض شهادت
  • حقوق والدین بر فرزندان
  • آنچه که از پدر به ما به ارث رسیده است
  • راه رسیدن به خدا
  • رقص عقربه‌ها در بلندترین شب
  • یلدای پرتقالی
  • چگونه یلدایی متفاوت برگزار کنیم؟
  • متن تبریک ویژه شب یلدا
  • خیاط زندگی
  • نازپرورده و خود شیفته
  • راهکارهای داشتن زندگی بهتر
  • چگونه یلدایی خاص برگزار کنیم؟
  • راهکارهای ساده زیستی در زندگی
  • چگونه قدردان زحمات دیگران باشیم؟
  • چگونه با فرزند خوانده خود رفتار کنیم؟
  • نجوای عروس با مادرشوهر
  • باران اشک بر زمین بی‌تاب
  • رنج کشیده، به یاد مادران آسمانی
  • زیر نور خورشید

کاربران آنلاین

  • یا مهدی

ساعت

ساعت فلش

کد موس یا ضامن آهو

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس