عکسهای رهبری


🌸 به لطافت گلهای ابریشم
روزی را به یاد دارم که هر دو، خسته از مشغلههای سنگین روزگار، به خانه بازگشتیم. آنقدر فرسوده بودیم که تنها گفتیم: «پس از نماز و ناهار، فقط استراحت.»
بچهها نیز آن روز بیحوصله و خسته بودند. سفرهی ناهار را گستردم و با خواهش، کودکان را گرد آن نشاندم. یکییکی برایشان غذا کشیدم و هر کدام را با نامی که دوست میداشتند، صدا زدم؛ نامهایی که لبخند بر لبانشان مینشاند. بشقاب غذا را به دستشان دادم و بیهیچ نقنق و غرغری، شروع به خوردن کردند.
بشقاب آقای خانه را در دست گرفتم. بچهها چشمانتظار بودند تا ببینند چه جملهای با غذای پدرشان همراه میکنم. بشقاب را پر کردم و با نگاهی سرشار از مِهر گفتم:
«این هم برای همسر عزیزتر از جانم.»
برقی در نگاهش درخشید، لبخندی بر لبانش نشست و با همان صدای مردانه و کلفت گفت:
«اگر به من هم جملهای نمیگفتی، گریه میکردم.»
لحظهای در سکوت فرو رفتم. مردها، با دستان توانمند و خلقتی نیرومند میتوانند کوه را برای زندگی جابهجا کنند. صدایشان مردانه است، چهرهشان پر از ریش و سبیل، اما در پس آن هیبت، دلی دارند نازکتر از گلهای ابریشم؛ دلی که همچون کودکی، چشمبهراه لطفی لطیف از سوی بانوی خانه است.
و این هنر زن خانه است که با طبعی چون ریحان، دل لطیف مرد را همراه سازد تا زندگی قوام گیرد و معنا یابد.
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری
#نقد

قامتی از زَر
در جهانی که واژهها گاه بیوزن میشوند، «حریم خصوصی» برای مومن، قامتی از زر دارد؛ همانکه همهی حرمت، عزت و آبروی او در آن نهفته است.
گفتم آبرو، حدیثی در جانم طنین انداخت که بهای آبروی مومن، از دیوار کعبه نیز والاتر است.(1)
و کعبه، همان خانهی مقدس که هر ساله، عاشقان و مشتاقان در مراسم حجهالاسلام، گرداگردش چون پروانگان میگردند و طواف میکنند. همان دیواری که به اذن الهی شکافته شد، تا فاطمه بنت اسد، با مولود آسمانیاش از آن بیرون آید؛ نوری که از دل سنگ برآمد و زمین را به آسمان پیوند زد.
همان خانهای که ابراهیم خلیلالله در مقام نبوت، ایستاد و آن را با دستان ذبیحالله، تعمیر و آباد کرد و همان دیواری که سالها، آماج جسارتها و اهانتها بود؛ از سپاه ابرهه تا حرامیان بنیامیه.
با این همه، هنوز هم مقصد دلهای عاشق است، هنوز هم مقدس است، اگرچه از خاک و سنگ است.
گفتم خاک، خاک نیز قداست دارد تا آنجا که خداوند، مشتی از آن برگرفت و از انفاس قدسیاش در آن دمید و شد آنی که عالم، طفیلی وجود اوست؛ شد مادری پهلو شکسته که همهی عارفان، از اضافهی گِل وجودش سرشته شدند.
پس به هوش باشیم!
عزت و آبروی مومن، اگرچه در معرض بلاها، حدیثها و سخنها قرار گیرد، اما قداست دارد، شرف و کیاست دارد.باید در حفظ حرمتش کوشید؛ گاه باید آن را تعمیر کرد و گاه باید پارچههایی از زر و زیور بر قامتش پوشاند و آن را مزین ساخت چرا که این قامت، قامت ایمان است و هر تار آن، رشتهایست از نور که به عرش میرسد.
پ.ن:الخصال95/28
#به_قلم_خودم
#نقد

خداحافظ رفیق
در فیلم خداحافظ رفیق، بچههای روستا در میان مزارع گلهای خودرو، گل میچینند؛ گلهایی که تقدیر را مینویسند. دختری با پیراهن قرمز گلدار و چینچین، دستهگل را به دست میگیرد و کنار ریل قطار میایستد. قطار که میرسد، او بیصدا وارد میشود و گل را به یکی از رزمندهها میدهد و آن رزمنده، بیدرنگ، شهید میشود.
دستهگل دختر، انگار مُهر شهادت است؛ نشان انتخابشدگان. رزمندهها، بیتاب به دنبال او میگردند، شاید گل را از دستانش بگیرند، شاید نامشان در دفتر آسمان ثبت شود.
اما در آن سوی روایت، مادری هست که گل در دست ندارد اما بوسهای بر پیشانی پسرش میزند. بوسهای آرام، اما سنگینتر از تمام گلهای دنیا. آن بوسه، همان دستهگل است؛ همان مهر تأیید چرا که از دامن زن، مرد به معراج میرود.مادر، با تربیتش، با اشکهای شبانهاش و با دعاهای بیصدا، پسرش را برای پرواز آماده کرده است.
این مادر، خود رفیق بیکلک است هم همراه است و هم راهبر، هم بدرقهکننده و هم سازندهی راه. مثل همان دختر روستا، بینام و نشان، با دستانی پر از مهر و نگاهی پر از یقین. بوسهاش بر پیشانی پسر، همان دستهگل است؛ همان مُهر شهادت و اتوبوس رزمندهها که از جاده میگذرد، بوسهی مادر، در سکوت به آسمان میرسد. فرشتهای آن را میگیرد و در دفتر اعلی عِلّیین ثبت میکند و مادر، رفیق بیکلک پسر را تا آستانهی معراج میبرد.
#نقد
#به_قلم_خودم
#سوژه_هفتگی


حقیقت وارونه
با کتوشلوار اتوکشیدهای که بوی نو بودنش هنوز در هواست، جولانی پشت تریبون سازمان ملل ایستاده است؛ لباسی که از مهر تأیید غرب دوخته شده؛ لباسی که قرار است نقش «رئیسجمهور» را بر تن یک بازیگر نیابتی خوشتیپ کند.
او تا دیروز در فهرست سیاه تروریسم بود، نامش لرزه بر اندام کودکان حلب میانداخت، اما امروز، به مدد منطق وارونهی غرب، با لبخندی دیپلماتیک و صدایی آرام، از «صلح» و «آینده» سخن میگوید.
در قاموس قدرتهای جهانی، تروریست بودن نه جرم است و نه ننگ، اگر در خدمت منافع آمریکا و صهیونیسم باشی، یکشبه از قاتل به قهرمان بدل میشوی.
اما وای اگر بخواهی مستقل باشی، از خاکت دفاع کنی، کنار مقاومت بایستی؛
آنگاه تو را دیکتاتور مینامند، ناقض حقوق بشر و دشمن آزادی.
جولانی، با لباسی که بوی خیانت میدهد، نماد همین وارونگیست، تروریستی که هنوز دستانش از خون مردم سوریه گرم است، امروز به عنوان «نماینده ملت» معرفی میشود و اما مردمی که سالها شهید دادهاند، خانههایشان ویران شده و فرزندانشان بیپناه مانده تا امروز، مزدوری با لباسی شیک و عنوانی جعلی بر ویرانههای آرمانشان حکومت کند.
#نقد
#به_قلم_خودم
✍🏻مریم قپانوری

رهبر معظم انقلاب:
مردم ایران یک مشتی پولادین هستند که بر سر دشمنان فرود خواهند آمد.
#عکس_تولیدی
📸 مریم قپانوری
